ازدواج دانشجویی، برکات و آسیبها
تاریخ پخش: 19/12/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در
خدمت برادران و خواهران دانشجو هستیم که ازدواج کردند. ازدواج دانشجویی و
عازم سفر مشهد مقدس هستند. چند دقیقهای مطالبی را بگوییم. ازدواج در اسلام
مقدس است. یک خانمی ازدواج نمیکرد، گفتند: چرا ازدواج نمیکنی؟ گفت: من
میخواهم خودسازی کنم. رشد کنم. حضرت فرمود: اگر بنا بود رشد کنی، حضرت
زهرا ازدواج نمیکرد. این بازیها را کنار بگذار. ازدواج هم عبادت است.
نگاه اسلام به ازدواج قداست است. این یک مسأله است.
یک رکعت
نماز کسی که همسر داشته باشد، برابر هفتاد رکعت نماز کسی است که ازدواج
نکرده است. منتهی آفت ازدواج این است که دیر شده است. چرا دانشجویی ازدواج
کردید؟ ای کاش دبیرستانی ازدواج میکردید. ازدواج باید... در کشور ما، سن
ازدواج بالا رفته است. این هرچه زودتر...
1- ازدواج، سومین نیاز بشر
ما
دو حدیث داریم. حدیث داریم اگر کسی معمولی داماد و عروس شود، نصف دینش را
حفظ کرده است. اما اگر زود ازدواج کند، دو سوم دینش را حفظ کرده است. شما
نگو خانه و سربازی و مدرک و لیسانس ندارد. من بارها این را در تلویزیون
گفتم. یک مثل به آب زدم. یک کسی تشنه است. میگوییم: جنابعالی تشنه هستی؟
انشاءالله بعد از لیسانس آبت میدهم. این حرف مسخره است. ازدواج سومین نیاز
بشر است. اولین نیاز بشر اکسیژن است که اگر نباشد آدم فوری میمیرد. دومین
نیاز بشر آب و غذا است که سه روز نباشد آدم میمیرد. سومین نیاز بشر لباس
است. قرآن میفرماید: «هُنَّ لِباسٌ لَکُمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُن»
(بقره/178) مردها لباس خانم هستید، خانمها لباس مردان هستید. زن و شوهر
برای همدیگر لباس هستند. لباس یعنی چه؟ یعنی بعد از اکسیژن و غذا هیچ نیازی
به اهمیت همسر نیست.
من که میگویم: ازدواج دبیرستانی، معنایش
این نیست که بچه دبیرستانیها خانه و زندگی مستقل داشته باشند. عقد
دبیرستانی، پسر کلاس یازده، دوازده،کمتر، بیشتر، دختری را با تحقیقات لازم،
تکرار میکنم... تحقیق لازم! انتخاب همسر با اس ام اس و اینترنت و ماهواره
و در پارک و سینما و زمین ورزش نیست. شناخت عمیق که پیدا کردند عقد کنند،
منتهی وقتی به پول رسیدند و سربازیاش تمام شد، میروند تشکیل زندگی مستقل
میدهند. منتهی هر دبیرستانی یک دختر عقد بسته حلال داشته باشد. که اگر
میخواهد یک دختری را نگاه کند به حلالش نگاه کند، به حرامش نگاه نکند. عقد
را با تشکیل زندگی باید از هم جدا کرد. ما گاهی یک چیزهایی را بند به یک
چیزهایی میکنیم، مثلاً میگوییم: عروسی حتماً باید در تالار باشد. پس پول
ندارم، پس ازدواج را عقب بیاندازیم. حتماً مکه میروم باید سوغاتی بیاورم.
چون نمیتوانم سوغاتی بیاورم، وقتی از مکه برمیگردم باید خانه خودم
بنشینم، خانهام هم باید خوب باشد، خانه باید مستقل باشد، هی یک چنین
چیزهایی میگوییم، همه چیز سخت شده است. خودمان، مثل بت پرستها شدیم. بت
پرستها با دست خودشان بت میتراشیدند و راستش گریه میکردند. ما با دست
خودمان آداب و رسومی را خلق کردیم، و حالا در آن گیر کردیم. عین زمان جنگ
که گروهی خط شکن بودند، این عزیزان آتش نشانی که فدا شدند، یک عده در
جمهوری اسلامی باید فدا شوند و سنتهای غلط را بشکنند. خود دانشگاه پنج سنت
غلط را شکست. زمان شاه میگفتند: دانشگاه باید در شهرهای بزرگ باشد. چه
کسی گفت؟ به چه دلیل؟ دانشگاه باید وسط شهر باشد؟ چه کسی گفت؟ به چه دلیل؟
پشت شهر در بیابانها باشد. دانشگاه باید شنبه تا چهارشنبه باشد. چه کسی
گفت؟ مگر نمیشود پنجشنبه و جمعه درس خواند؟ استاد دانشگاه باید سنش فلان
باشد. چه کسی گفت؟ هرکس میتواند درس بدهد. ولو نود ساله، دانشجو باید
اینقدر سن داشته باشد. چه کسی گفت؟ بچه دوازده ساله هم اگر درس را میفهمد
در دانشگاه بیاید. یعنی دائم یک آداب و رسومی برای دانشگاه گذاشتند. 1-
شهرهای بزرگ باشد. 2- تا چهارشنبه باشد. سن دانشجو و سن استاد... همه را
جمهوری اسلامی به هم ریخت. نتیجه دانشگاه آزاد و دانشگاه علمی کاربردی و
پیام نور درست شد و شرایط هم عوض کردند. پنجشنبه، جمعه، استاد پیر، محصل
هفده، هجده ساله. بالاخره میلیونها تحصیل کرده، البته یک عوارضی هم داشت و
دارد. باید برطرف کرد.
2- ازدواج بر اساس صداقت و راستی
ازدواج
هم باید یک مشت خط شکن بیایند حل کنند. ازدواجها مصنوعی شده است. آمد نزد
من صیغه بخواند، صیغه عقد، گفتم: مهریه؟ گفت: هزار سکه، تنگ گوش داماد
گفتم: تو را بخدا میتوانی هزار سکه بدهی؟ هزار سکه یعنی یک میلیارد. حقوقت
چقدر است؟ گفت: ابدا نمیتوانم بدهم. حالا بگو، که داد و که گرفت! یعنی
آغاز ازدواج با دروغ است. آغازش کلک است. حدیث داریم اگر نیت داماد این
باشد، بگو: چه کسی است که بدهد. هروقت نزد همسر میرود انگار زنا میکند.
اگر نیت داماد از اول کلک باشد. حدیث داریم به بچه قول دادی باید وفا کنی.
اگر به بچه گفتی: بیسکوییت میخرم باید بخری. وگرنه قول نده، حتی به بچه.
اگر دادی باید عمل کنی. چرا به یک دختر مسلمان قول اینقدر سکه میدهی بعد
هم میگویی: نمیتوانم بدهم. از اول بگو: خانم تو که میدانی من هزار سکه
ندارم بدهم. ازدواجها باید صداقت داشته باشد.
3- آرامش، در سایه ازدواج
قرآن
میفرماید: ازدواج برکاتی دارد. برکات ازدواج: 1- آرامش؛ قرآن میفرماید:
«لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»(روم/21) همسر آرامبخش است. همسر باید آرامبخش
باشد. اگر همسری به همسری نیش میزند، آرامش را بر هم می زند. جالب این
است که در تحصیل کردهها و طبقه دانشجو و حتی بعضی از اساتید، خانمهای
تحصیل کرده ازدواجشان به هم میخورد. در همین دانشگاه تهران من یک روز نماز
جماعت آمدم. پیشنماز بودم. یک خانم آمد گفت: من رشته دکترا هستم، شوهرم هم
دکترا هست، عقد کردیم حالا بعد از چند ماه میخواهیم از هم جدا شویم. تو
بیا واسطه شو. گفتم: خوب حالا مرا قبول دارد؟ اگر حرف من در او اثر دارد،
واسطه میشوم. عروس و داماد آمدند ستاد نماز، گفتیم: چرا میخواهید جدا
شوید؟ گفت: به من اعتماد ندارد. زنی که به من اعتماد ندارد باید از هم جدا
شویم. به خانم گفتم: چرا به ایشان اعتماد ندارید؟ گفت: من اعتماد دارم. به
مرد گفتم: پس چرا میگویی: اعتماد ندارد؟ گفت: من با این خانم دارم حرف
میزنم، میگوید: راست میگویی؟ این راست میگویی یعنی چه؟ یعنی شاید هم
دروغ میگویی. زنی که به شوهرش میگوید: شاید دروغ میگویی، پیداست اعتماد
ندارد. گفتم: بابا، اینکه میگوید: راست میگویی؟ یعنی مبالغه نمیکنی؟ غلو
نمیکنی؟ این راست میگویی؟ یعنی جدی میگویی یا مبالغه میکنی؟ معنایش
این نیست که من به تو اعتماد ندارم.
یک پدر و مادری را به
خانهمان دعوت کردم. گفتم: دختر شما 31 ساله شده، آمده به من میگوید: من
هرچه خواستگار دارم مادرم رد میکند. اول به شما بگویم: اگر پدر و مادر
بدون دلیل داماد را رد کنند، خود دختر میتواند تصمیم بگیرد. احترام پدر و
مادر و ولایت پدر و مادر اندازه دارد. اگر پدری یک دنده شد، گفت: من
نمیگذارم تو شوهر کنی. مادر هم گفت: من نمیخواهم تو ازدواج کنی. نادر
هستند، نیست. ولی حالا اگر یک پدر و مادر کجی پیدا شد، دختر گیر نیست، پسر
هم گیر نیست. به مادر گفتم: چرا اجازه نمیدهی؟ دخترت 31 ساله است. گفت:
داماد گناه کبیره کرده است. گفتم: داماد چه کرده؟ گفت: یک دروغ گفته. دروغ
هم گناه کبیره است. گفتم: برو دنبال کارت! مگر میخواهی امام جمعه تعیین
کنی؟ امام جمعه که نمیخواهی تعیین کنی. گناه کبیره برای ازدواج نیست. هرکس
گناه کبیره کند باید طلاق بدهد؟ پس همه مردها هم باید زنهایشان را طلاق
بدهند. چون چه کسی هست که گناه کبیره نکرده باشد. بالاخره هرکسی یک دروغی،
یک غیبتی، گناه کبیره برای پیشنماز است نه برای ازدواج! اصلاً بعضی از
مذهبیهای ما هم قاطی کردند. نمیدانند چطور مذهبی باشند. غیر مذهبیها هم
از اول قاطی بودند. (خنده حضار)
یک کسی حرم امام رضا آمد. یک
خورده نگاه به در و پنجره و لوستر کرد و قاطی کرد. گفت: یا امام باقر! بعد
گفت: قربان دستهای قطع شدهات. تا ابالفضل رفت! بعد گفت: کی ظهور میکنی؟
بعد گفت: با این همه طلا تو چطور هشتم شدی؟ باید اول شده باشی. (خنده حضار)
4- ازدواج، نیاز پیر و جوان
قرآن
میفرماید: «لِتَسْکُنُوا إِلَیْها»، «تسکنوا» سکینه، آرامش. ازدواج باعث
آرامش است. ازدواج باعث حفظ دین است. ازدواج برای سلامتی جسم و بقای نسل
است. تشکیل زندگی مستقل، امنیت جامعه، این برکات ازدواج است. ازدواج مربوط
به جوانها نیست. قرآن میگوید: «وَ أَنْکِحُوا الْأَیامى مِنْکُم»
(نور/32) هرکس بیهمسر است، همسر میخواهد. چه پیر، چه جوان!
یک
پزشکی در شهرداری تخصصاش در مورد مشکلات روانی و افسردگی است. به من
میگفت: در تهران چهارده هزار پیرزن و پیرمرد داریم که اینها افسرده هستند و
افسردگیشان به خاطر این است که همسر ندارند و با هم حرف بزنند. اگر یک
همسر داشتند که با هم حرف میزدند، حل میشد. فقط از بیکسی است. افرادی
هستند ممکن است سنشان بالاست و اصلاً مسألهی غریزهی جنسی و شهوت مطرح
نیست. ولی همدم ندارد افسرده میشود. یکی از کارهای غلط که در دنیا شده و
در ایران هم به غلط از غرب تقلید میکند این است که سالمندان را بیرون شهر
میبرند. قرآن بخوانم. کلمهی «عندَکَ» را میتوانید معنا کنید. «عِندَکَ»
یعنی چه؟ نزد تو، پس دیگر لازم نیست بلند شوم بنویسم. قرآن میگوید: پدر و
مادر باید نزد تو پیر شود. بگو: آقا خانههای کوچک، آپارتمان، یک زن و شوهر
یکی دو تا بچه دارند، پدر پیر، مادر پیر، جا خوب نیست. پیرزن و پیرمرد
میخواهد بخوابد، عروس میخواهد فیلم ببیند. بچه میخواهد بازی کند. اینها
به هم نمیخورند. امکان ندارد «عندَکَ» باشد، یعنی پدر و مادر نزد ما،
«عِندَکَ» نه یعنی در اتاق خودت، این آپارتمان است، یک سوئیت پایین اجاره
کنید، پدر و مادر را در همان سوئیت پایین ببرید که هر روز به تو سر بزند.
شما به او سر بزنید. چطور الآن آپارتمان که میخواهی بخری میگویند:
پارکینگ دارد؟ انباری دارد؟ هر آپارتمانی را الآن دولت میگوید: باید یک
پارکینگ و یک انباری داشته باشد. هرکس برج چند طبقه میسازد باید کنار هر
ده طبقه دو تا سوئیت هم بسازد. با اینکه در آن ده طبقه افرادی هستند، پیرزن
و پیرمردی دارند و اینها اگر بیرون شهر بروند افسرده میشوند. صبح بلند
میشود میبیند اوه، او نود ساله است. او هشتاد و پنج ساله است. او هم کور
است. او هم کر است. او هم شل است. همه به هم نگاه میکنند. به جای اینکه
شاد شوند غم روی غم میآید. قرآن میگوید: پیرزن و پیرمرد اگر در اتاق
خودت، در آپارتمان خودت نیست، «عِندَکَ» یا در کوچه خودت، همسایه خودت،
آپارتمان خودت، من به شهردار گفتم. چند جلسه هم به مهندسین ساختمان گفتم
این باید جزء مصوبات باشد. کنار هر ده طبقهای، دو سه سوئیت هم باشد. حالا
این چه برای پدر و مادر پیر و چه برای محرم و نامحرم! بنده در یک آپارتمان
زندگی میکنیم. گاهی یک شرایطی پیش میآید که نامحرم در خانه من است. حالا
یا زن یا مرد. او بگوید: آقا شما صلاح نیست در خانه من باشی. اما کنار
خانه ما هست، شام و ناهار و گفت و شنود، وقتهایی که ما هستیم بیا با هم
صحبت کنیم. گفت وگوی زن و شوهر حتی اگر گفتوگوی شهوت نباشد، همین همدم
بودن و اختلاط کردن خودش مسأله است.
شما که ازدواج کردید
باید با هم بسازید. یک حدیثی داریم «إذا أراد الله بأهل بیت خیرا أدخل
علیهم باب رفق» (شرحنهجالبلاغه ابنابیالحدید، ج 6، ص339) رفق یعنی
رفاقت و سازش، نصف مشکلات ما برای این است که گیر میدهیم. شما گفتی: هشت،
الآن نه است. حالا گیر نده به جای هشت، نه شده! بنا شد مشهد برویم، چرا
نرفتیم؟ بابا حالا گفتیم مشهد برویم... نه تو دروغ گفتی. نه دروغ نیست. اول
گفتیم: میخواهیم مشهد برویم. بعد حالا قطار یا هوا و به دلیلی نشد مشهد
برویم. نه این شوهر دروغگویی است! این همسر دروغگویی است. به من گفت: من
خیاطی بلد هستم، حالا نمیتواند خیاطی کند. گیر ندهید. زندگی شیرین میشود.
در ازدواج یک اشتباهی کردید، بعضی از شما، آن اشتباه این بود که وقتی
گفتند: داماد شو، گفتی: پول ندارم. خرجی را چه کنم؟ یک عذرخواهی از خدا
بکنید. چون معنی این کلمه این است، خدایا، اگر من تنها باشم تو قدرت داری.
اگر ازدواج کردم و دو تا شدیم، از کجا قدرت داری خرج مرا بدهی. این مشکل
توحیدی دارد. این دعواهایش با خداست. گذشت دیگر ازدواج کردیم.
5- فرزندآوری، عامل رشد خانواده
حالا
که ازدواج کردیم، میگوید: نه بچهدار نشویم. میگوییم: چرا؟ میگوید: آدم
بچه کم داشته باشد به تربیتش میرسد. دروغ شاخدار است! هیچ دلیل علمی و
تجربی و آماری نداریم که خانوادههایی که اولادشان کم است، با هم بگویید...
تربیت بچههایشان بهتر است. هیچ دلیلی نداریم. آدم هست مثل آیت الله
العظمی حکیم هفده اولاد دارد. یکی از یکی بهتر است. آدمی هست دو تا بچه
دارد، دو تا گرگ و گوساله! (خنده حضار)
ما هیچ دلیلی نداریم که
کسی که بچهاش کم است حتماً تربیتش بهتر است. این دروغ شاخدار است. گاهی
میگویند: به خرجیشان نمیرسیم. خانم، آقا، عروس و دامادها، اگر خدا
خواسته باشد حال تو را بگیرد، یک بچه به تو داده، این بچه اینقدر مریض
میشود که خرج پنج تا بچه را خرج او کنی. چرا دست در کار خدا میکنی؟ نه
میخواهیم خوش باشیم. خوشی ساندویچ و پیتزا و پارک است. ولی بوسیدن یک بچه
در خانه لذتش از پارک و پیتزا بیشتر است. اصلاً من فکر میکنم.
یهودیها
یک گناهی کرده بودند. خدا میگوید: بخاطر گناه لذتها را بر اینها حرام
کردیم. آیهاش را بخوانم. عربی است. آیه قرآن است ولی میفهمید.
«فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِینَ هادُوا» (نساء/160) هادوا یعنی یهودیها، به
ظلمی که یهودیها کردند، «حَرَّمْنا عَلَیْهِمْ طَیِّباتٍ» چون یهودیها
گناه کردند، یک طیبات را برای اینها حرام کردیم. حالا باید گفت: بخاطر ظلمی
که بعضی عروس و دامادها کردند، بوسیدن نوزاد در بغل برایش مزه نمیکند.
ساندویچ در پارک برایش مزه دارد. میگوید: بچه نداشته باشیم که با هم برویم
ساندویچ بخوریم! البته این ساندویچ و رستوران هم بخاطر این است که... چه
تعبیری بکنم در تلویزیون زشت نباشد...
اخیراً دیگر ساندویچ هم
نمیخورند، آب میوه میخورند، چون ساندویچ را باید جوید. یعنی حال جویدن هم
ندارند. خانمها، معمولاً شما دانشجو هستید. آقایان شما دانشجو هستید. اگر
شغل دارید الحمدلله، اگر شغل ندارید یک مهارتی را در خانه یاد بگیرید.
کشور ما از رئیس جمهور و مجلس تا پدر و مادرها و دانشگاه، همه ماندند. چون
دیپلمه ما مهارت ندارد. دانشجو ما مهارت ندارد. عروس و داماد ما مهارت
ندارند. یک مدرکی دارد، محفوظات و مدرک دارد، میخواهد استخدام شود، دولت
هم میلیونها آدم را نمیتواند استخدام کند. این مدرکها فایده ندارد. مگر
برای استخدام. حالا بلکه استخدام نشد. محفوظات فراموش میشود و مدرک هم کشک
است. دانشگاه ما باید خاکش عوض شود.
6- کسب مهارت، در کنار تحصیل علم
من
این را بارها گفتم و توجه دارم تکراری است. منتهی هی باید یک چیزی را
تکرار کرد. از امام پرسیدند: اذان همه چیزش جفت جفت است. چرا الله اکبر
اولش چهار بار است؟ «اشهد ان لا اله الا الله» دو بار است. همه جفت است.
چرا الله اکبر اولش چهار بار گفته شده است؟ امام فرمود: الله اکبر اول کار
است. اول کار هی باید تکرار شود تا مردم آب بندی شوند. راه بیافتند.
دانشگاه ما لیسانسش اگر مهارت نداشته باشد برای دولت دردسر است. چون سالی
چند صد هزار لیسانس تحویل میدهد. دولت هم نمیتواند استخدام کند. آدمی که
لیسانس دارد و فوق لیسانس دارد و مهارت ندارد، 1- مهارت ندارد، شغل ندارد.
شغل ندارد، سلامتی ندارد. شغل ندارد، پول ندارد. پول ندارد، همسر ندارد.
همسر ندارد، پول ندارد، مسکن ندارد. همه بیمهارتی است. یک هنری یاد بگیرد.
آقا من لیسانس هستم بروم قالی بافی؟ باسمه تعالی، بله قالی بافی برو.
اشکال دارد حضرت علی با آن علمش بیل دست میگرفت؟ چه خبر است که شما فوق
لیسانس شدی میگوید: نه کار است، برای من زشت است.
به یک جوان
گفتند: کار کن. گفت: مگر افغانی هستم؟ اِ... خیلی خطرناک است. سه میلیون
افغانی در ایران است. اگر اینها بروند، ایران شکست میخورد. چون خیلی از
جوانهای ما نمیتوانند کار بکنند. کار افتخار است. ما به کسی که فحش
میدهیم، میگوییم: حمال! اسلام میگوید: حمال آقای مردم است! «سید القوم
خادمهم» (بحارالانوار/ج73/ص273) آن کسی که خدمت میکند آقاست، فحش نیست.
کار برای تراکتور است. آدم نباید کار کند؟ حتی تاجرهایی که پول دارند در
خانه مینشینند امام اینها را توبیخ کرده است. به یک تاجری امام فرمود: چه
میکنی؟ گفت: من پیر شدم دیگر حال تجارت ندارم. اینقدر داریم که آخر عمری
بخوریم. لذا دیگر مغازه نمیروم. امام فرمود: کم عقل هستی. برو مغازهات را
باز کن، پیر هم شدی کاسبی کن. پولش را به فقرا بده. نگو: چون پیر شدم و
پول هم دارم پس دیگر در خانه بنشینم. کار! کار عبادت است.
عدهای
خدمت امام رسیدند. امام فرمود: جنابعالی شغلتان چیست؟ فرمود: من کار
ندارم. تا گفت: من کار ندارم، امام رویش را برگرداند. فرمود: من به آدم
بیکار نگاه نمیکنم. «سقط من عینی» از چشم من افتادی. کار! دانشجو خوابگاه
ندارد. اشکال دارد دانشگاه با اینها شرط کند که بیست روز عملگی کنید.
مهندسی و آهنش با ما، مهندسی با ما، شما بیایید کارگری کنید. یک خوابگاه
برای خودتان بسازید. بیست روز کارگری کن، چهار سال در خوابگاهی که خودت
ساختی بخواب! نه، من زشت است کار کنم. دبیرستان هم همینطور است. در این
دوازده سال باید یک هنری یاد بگیرند.
خانمها، به محفوظات
خودتان تکیه نکنید. حالا یک چیزهایی را حفظ کردید، مدرکی هم گرفتید
انشاءالله مبارک است. ولی استخدام نیست. استخدام برای دولت مشکل است.
فرمایش آقا که فرمود: اقتصاد مقاومتی، آخر با یک امتی که مهارت ندارد مگر
میشود اقتصاد راه بیافتد؟ اینها هیچکدام اکثراً مهارت ندارند. تازه
اینهایی که گفتم برای خوبهایشان است. جوانهای خوب غصهاش این است که
مهارت ندارد، پول ندارد، زن ندارد، مسکن ندارد، اینها همه برای خوبهاست.
بدهایشان معتاد میشوند. تحصیل کردههای بیمهارت آنهایی که بد هستند، یا
معتاد میشوند یا پای فیلمها و ماهوارهها مینشینند، اصلاً جای دیگر برای
عیاشی میروند. من خوبهایش را گفتم.
خودتان را فارغ التحصیل
ندانید. زن حامله فارغ میشود. قرآن بخوانم. «وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی
عِلْماً» (طه/114) پیغمبر تو هم فارغ التحصیل نیستی. خدا به پیغمبرش
میگوید: فارغ التحصیل نیستی. حالا شما میگویی: من فارغ التحصیل هستم.
یکبار برای کسانی که نشنیدهاند بگویم. چون یک عده شنیدند. دانشگاه ما نه
ماه بیشتر درس نمیخواند. چهار سال نه ماه بیشتر درس نمیخواند. چرا؟ چون
چهار سال دانشگاه است، چهار تا تابستان تعطیل است. چهار سه ماه، دوازده
ماه. یعنی یک سال از این چهار سال تابستان است. هر سال 52 جمعه تعطیل است.
52 تا هم پنجشنبه، هر سال 104 روز پنجشنبه و جمعه تعطیل است. چهار تا 104
تا میشود 416 روز پنجشنبه و جمعه، هر سال بیست روز عید نوروز تعطیل است.
چهار بیست تا هشتاد تا. بیست روز بین التعطیلین است. چهار بیست تا هشتاد
تا، با هشتاد تا، 160 تا! یک بیست روز هم مراسم داریم. 22 بهمن و شب قدر و
عاشورا و تاسوعا، اصلاً شما در این چهار سال یک سال و نیم بیشتر درس
نخواندید. یعنی هجده ماه! این یک سال و نیم هم بعضی از دانشگاهها، بعضی از
رشتهها، نصف آن چیزهایی که خواندید چرت و پرت است. یعنی هرکس خوانده جایی
آباد نمیشود. نمیخواندید هم مملکت سر جایش بود. مقام معظم رهبری فرمود:
ما گفتیم: تولید علم، نگفتیم: تولید مقاله، رئیس جمهور محترم میگفت: علمی
ارزش دارد که به پول و تولید و اقتصاد کمک کند وگرنه من چیزهایی حفظ هستم
ولی هیچ تولیدی ندارم. خاک باغچه را باید عوض کرد. ما یک عده استاد دانشگاه
میخواهیم. یک عده رؤسای دانشگاه، یک امتی میخواهد، یک عده آخوند و استاد
دانشگاه میخواهد که اینها جگر داشته باشند. وگرنه ازدواج را میشود آسان
کرد.
خدا آقای هاشمی رفسنجانی را رحمت کند. من بیست طرح نوشتم
که با این بیست طرح میشود ازدواج را آسان کرد. خواند و گفت: دو ساعت باید
با هم صحبت کنیم. گفتم: باشد. رفتم دو ساعت خدمت ایشان بودم. یکی از این
بیست مورد را رد کرد و نوزده مورد را پذیرفت. به رئیس جمهور بعد نوشت که من
رئیس جمهور نیستم، حرفهای قرائتی در ازدواج آسان قابل اجراست. رئیس جمهور
بعد به معاون اول داد. معاون اول به کمیسیون اجتماعی مجلس داد. کمیسیون
اجتماعی مجلس بعد از پنج سال از من دعوت کردند که هدف شما چیست؟ گفتم:
هیچی! (خنده حضار) اصلاً وقتی مملکت فشل است اینطور است. این دور خودمان
میگردیم.
یک کسی رفته بود دستشویی نشسته بود، دید به دیوار
دستشویی نوشته: به سمت راست نگاه کنید. سمت راست نگاه کرد، نوشته بود: به
پشت سر نگاه کنید. دید پشت سر نوشته: به سمت چپ نگاه کنید. آخر سمت چپ
نوشته بود: چقدر این طرف و آن طرف نگاه میکنی؟ (خنده حضار) حالا واقعیت از
کمیسیون به کمیسیون، از فشل به فلج، از فلج به فشل... وگرنه حدیث داریم
کشوری که آب دارد، خاک دارد، گندم میخرد، مرگ بر این کشور! حدیثش را
بخوانم. «من وجد ماء» ماء یعنی؟ آب. «و ترابا» کسی که آب دارد و خاک هم
دارد، «ثم افتقر» اما نان ندارد بخورد، «فابعده الله» دور باد این جمعیت از
لطف خدا، که آب دارد و خاک دارد، حال ندارد بیل دست بگیرد. کار را ننگ
میداند، کار را زشت میداند.
7- بهرهگیری از فرصت جوانی و عمر
هفتهای
یک کتاب عروسها مطالعه کنید. فردا بچهدار میشوید. بچههایتان متعدد
میشود. دیگر نمیرسید سرتان را بخارانید. هفتهای یک کتاب مطالعه کنید.
فیلمهای تلویزیون را... هرکاری که میکنید باید درونش رشد باشد. یک رشدی
درونش باشد. حتی فوتبال نبینید، خودت بلند شو ورزش کن. خانم نشسته، عروس و
داماد، چیه؟ اسپانیا به ایتالیا گل میزند. خوب چه چیزی گیر تو میآید؟
هیچی. یک کسی صندلی میگذارد پولهای بانک را ببیند. چیه؟ پول است. برای
کیه؟ بانک، به تو هم میدهند؟ نه. دیدید یک کسی بنشیند پولهای بانک را
ببیند؟ شما نشستی ایتالیا گل میزند. خوب به تو چه؟ خسته شدی خودت بازی کن.
جایزه میدهیم، تندیس میدهیم، شیشه! من دو کامیون تقریباً تابلو دارم.
هرجا رفتم یک قاب به من دادند. نمیدانم با قابها چه کنم؟ گفتم: بابا
یک قبا بده بپوشم یا به یک برهنه بدهم بپوشد. (خنده حضار)
یک
کسی به یکی از فامیلهای ما رسید. گفت: شما فامیل آقای قرائتی هستید؟ گفت:
بله. گفت: آقای قرائتی خیلی آدم خوبی است. شروع کرد تعریف کردن و فامیل ما
گفت: قرائتی با همه شهرت و خوبیهایش برای تو، یک بستنی بده بخوریم! حالا
شما این مدرکت را کنار بگذار و یک هنر یاد بگیر. چه اشکال دارد؟ ما بیست
سال سنمان بود و خانم ما چهارده ساله، ازدواج کردیم. بچه کاشان بود یک فرش
ابریشمی بافت. در سن بیست سالگی بودم. این فرش ابریشمی تبدیل به خانهای شد
که الآن آن خانه پانصد میلیون میارزد. ولی الآن میگوید: من لیسانس هستم،
قالی ببافم؟ قدیم شاهزادهها وقتی راه میرفتند، دستشان را اینطور
میکردند راه میرفتند. یکی از اینها در چاه افتاد. طناب انداختند و گفتند:
دستت را به طناب بگیر و بالا بیا. گفت: اگر دستم را به طناب بگیرم،
شاهزادگی من به هم میخورد. گفت: پس همانجا بایست. من اگر کار کنم آنوقت
فوق لیسانس من چه میشود؟ هیچی! هم امیرالمؤمنین باش هم بیل دست بگیر. به
امام باقر گفتند: کشاورزی زشت است؟ گفت: چه زشتی دارد؟ از کار نباید فرار
کنیم.
خانم دکتر بهشتی به خانم من گفت: زمانی که هامبورگ
بودیم، آلمان، یک زن مسلمان از دنیا رفت. مرده شوی زن میخواستند. هیچکس
پیدا نشد. مرده را در سردخانه گذاشتیم. بهشتی را خدا رحمت کند. سه روز
کارهایش را تعطیل کرد. به خانمش گفت: من آیت الله هستم. امروز آیت اللهی را
کنار بگذار، مجتهد هستم مجتهدی را هم کنار بگذار. هم اجتهاد، هم آیت الله،
امروز وظیفه ما مرده شویی است. و چون زن است باید تو بشویی. گفت: من! مرده
بشویم؟ من سکته میکنم. گفت: وظیفه شرعی است و هیچ اشکالی ندارد آدم دکتر
باشد، آیت الله باشد، مرده را هم بشوید. خیلی وحشت داشت، بالاخره ایشان سه
روز همه کارهایش را تعطیل کرد. تشت و آب و کافور آورد، و باعث شد خانمش
مرده بشوید. یکوقت آدم باید مرده بشوید. اینکه دختر انواع غذاها را بتواند
بپزد. انواع خیاطیها، انواع بافندگیها، انواع هنرها، با کامپیوتر کار
کند. در کشور ما چقدر آدم تحصیل کرده داریم شنا بلد نیست. کشور ما شمالش آب
دریای خزر، جنوبش آب خلیج فارس، فوق لیسانس میافتد مثل آجر پایین میرود.
(خنده حضار) حالا اگر غرق شد با او مصاحبه کنند، میگوید: من فوق لیسانس
هستم. برو دنبال کارت! باید شنا یاد بگیری. «علّموا اولادکم» نگفته:
«ابناءکم» اولاد یعنی دختر و پسر. به دختر و پسر باید شنا یاد بدهی.
شهرداری گفت کار فرهنگی میخواهند بکنند، چه کنند؟ گفتند: به همه جوانهای
شهر شنا یاد بدهید. همه شنا یاد بگیرند. ارزان هم هست و آدم با بیست سی
ساعت یاد میگیرد. کار فرهنگی میخواهید بکنید، همین. جایزه میخواهیم
بدهیم، یک جایزه تولیدی بدهیم. هرکس در مسابقه بنده میشد، پیغمبر ما یک
شتر حامله به او میداد. یا درخت خرمای باردار میداد. چون شتر حامله،
کرکش، شیرش، گوشتش، سواریاش همه ارزش است. بچه شترش، تولید گوشت، تولید
کرک! درخت خرما هم سایهاش، چوبش، ما جایزه میدهیم چه میکنیم؟ تشویق
میکنیم. بعدش هیچی... خیلی از جایزههای ما خاراندنی است. دستت که میخارد
در یک لحظه حال میآید. بعدش نه اینجا چیزی هست نه اینجا. جایزههای
خاراندنی، کف زدن، سوت زدن، گل گردن انداختن هیچکدام نان و آب نمیشود. به
این فوتبالیست که رفته مدال طلا گرفته، یک قطعه زمین بدهید. بانک یک وام
بدون سود بدهد. لااقل خانهاش تأمین شود. بگوید: رفتیم تمرین کردیم و
جوانیمان را صرف فوتبال و والیبال و پینگ پنگ کردیم بالاخره یک قطعه زمین
به ما دادند. این موجهایی که میافتد...
خیلی از کارها... ما
دین داریم ولی در تدبیر و برنامهریزی گاهی کم میآوریم. چطور ازدواج کنیم
ازدواجهای ما شیرین باشد. انشاءالله باز توفیقی باشد. من یک خرده آداب
همسرداری را برای شما میگویم. خدایا به همه بیهمسرهای ما همسر مرحمت
بفرما. به همه همسردارهای ما روش و آیین همسرداری را بیاموز. کدورتهایی که
پیدا میشود با سعه صدر برطرف بفرما. به همه بی فرزندان اولادهای سالم و
صالح مرحمت بفرما. عروسی شما مبارک...
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»