بهره گیری از فرصتهای زندگی
تاریخ پخش: 22/07/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بیست
و چند سال است توسط جمعی از فرهنگیان، قرآن دوستان، از روی درسهایی از
قرآن چند تا سؤال درمیآورند، پایان بحثهای درسهایی از قرآن تلویزیونی شب
جمعه، این مسابقه برگزار میشود و به افرادی جوایزی داده میشود و با این
کار تلویزیون را به عنوان یک کلاس که معلمش من هستم، طلبهای ناچیز ولی
محتوایش قرآن و روایات است، این 28 دقیقه را دل میدهند و کسی که دل بدهد
خیلی چیز یاد میگیرد. من چند هزار ساعت در ماشین نشستم، چون دل ندادم هنوز
رانندگی یاد نگرفتم. اگر بیست ساعت دل داده بودم الآن راننده شده بودم.
این دل دادن خیلی مهم است. نسل نو به جای اینکه گوش بدهد، دل میدهد.
الآن
از جگرفروش بپرسی مویرگ چیست؟ نمیداند. حال آنکه دائماً جگر پاره میکند و
نگاهش به مویرگ است. اما این خواسته جگر را به سیخ بکشد برای مشتری. چون
نخواسته بشناسد، نمیشناسد. نیم ساعت پای تلویزیون بخواهیم بفهمیم، خیلی
چیز میشود یاد گرفت. من از تک تک دست اندر کاران تشکر میکنم. در این کار،
آموزش و پرورش، خیرین و هرکسی که میتواند کمک کند، صدا و سیما، شهرداری،
خود مردم، حساب کردیم سیصد میلیون تومان خرج سال این کار است. سیصد میلیون
تقسیم بر سه میلیون بچه، در طول یک سال شاید خرج هر بچه یک تومان باشد.
مسابقه از این ارزان تر روی کرهی زمین وجود ندارد. این هم از لطف خداست.
یک
وقت من در مسجد الحرام نشسته بودم دعا میکردم. یک مرتبه گفتم: خدایا یک
دعا یادم رفت. به من توفیق بده من ارزانترین آدمهای جمهوری اسلامی باشم.
این دعای خوبی است. چون گاهی وقتها افراد پولهای سنگین خرج میکنند، نتیجه
کم است. سیصد میلیون، سه میلیون بچه نسل نو برای یک سال حساب کنید چقدر
میشود. البته من نه پول میگیرم و نه پول میدهم. خود مسئولین این کار را
میکنند. دست شما درد نکند.
1- برنامه امام سجاد علیه السلام در دوره خفقان بنی امیّه
ظاهراً
این بحث روز بعد از عاشورا پخش میشود که شهادت امام چهارم است. یک بحثی
را دارم تحت عنوان کار ویژه در زمان ویژه، چون نقش امام سجاد این بود. کار
امام سجاد یک کار ویژه در وقت ویژه بود. امام حسین را در کربلا کشتند.
خدایا عذاب قاتلین را روز به روز زیادتر بفرما. امام حسین که کشته شد، سکوت
و خفقان بود. نه امام سجاد حوزه علمیه داشت، نه نماز جمعه داشت، خوب چطور
این دین را نگه دارد؟ یک چند راه امام سجاد به عنوان یک خلاق ابتکار کرد.
یکی اینکه برده خریدن آزاد بود. افراد بردهها را میخرید و میگفت: اینها
بردههای من هستند. بردهها در خانه در قالب خدمات خدمت میکردند. با این
بردهها در خانه کار میکرد. چون بردهها دیگر نماز جمعه و حوزه علمیه
نبود. با بردهها کار میکرد و اینها را تربیت میکرد. شب عید فطر هم همه را
آزاد میکرد. یعنی یک دانشکده سری بود در قالب بردهداری.
خدا
همه شهدا را رحمت کند. از جمله شهدای 72 تن و شهید بهشتی. یک روز شهید
بهشتی به من زنگ زد. تهران بیا. من از قم به تهران آمدم. آدرس گرفتم و به
منزل ایشان رفتم. گفت: شما اینها را میشناسی؟ من دیدم اینها یک جمعی
هستند. گفتم: نه، من طلبه در قم هستم. اینها در تهران هستند. هیچکدام را
نمیشناسم. گفت: ما هرکجا جلسه میگذاریم دولت شاه تعطیل میکند. ما
نمیتوانیم بخاطر فشار دولت از کارمان دست بکشیم. یک طرحی به ذهن ما رسیده
است، طرح این است که از هر فامیلی یک آدم فرهیخته و فرهنگی را انتخاب کنیم،
مثلاً چهل فامیل، چهل نفر، این چهل نفر یک دورههایی ببینند، بعد عصر جمعه
هریک از این چهل نفر، دختر و پسرهای فامیل را دعوت کنند، آنچه از تو
گرفتند، به بچههای فامیل بگویند. ما میتوانیم چهل جلسه در تهران درست
کنیم که ساواک هم متوجه نشود. چون جلسه فامیلی است. مثلاً من رئیس فامیل
هستم. دختر و پسرهای فامیل جمع میشوند، حالا یک شکلات و بستنی میخورند و
یک پذیرایی میشود. نیم ساعت گپ میزنیم و بیست دقیقه هم آنچه از تو گرفتند
به بچههای فامیل میگویند.
ما با این طراحی میتوانیم جلسات
زیادی بگذاریم که اسمش کلاس درس است. گفتیم: خیلی خوب. تهران آمدیم و در
همین خیابان توحید، میدان توحید است دیگر؟ آنجا یک ساختمان نا تمام بود.
مرحوم مطهری و بهشتی هر کدام دو ساعت صحبت کردند. با هنر دو ساعت صحبت کرد.
معلم دائمی من بودم. این یک طرح است. ما نباید بگوییم حالا که... باید
نشست و دنبال راه بود. راه نو کشف کنیم.
یک وقتی من مسئول
تبلیغات مکه بودم. افرادی که زبان خارجه مثل فرانسه، انگلیسی، اردو، عربی،
هرکس هر زبانی بلد بود در کاروانها در میآوردیم، اسمش هم کاروان زبان
دارها بود. بنده خادمشان بودم. به آنها میگفتم: بروید با عربها صحبت
کنید. بعد میآمدند اگر اشکالی داشتند، میگفتند و ما هم به مقداری که بلد
بودیم کمک کردیم. این را سعودی فهمید. تا ایرانی میخواست کنار یک عرب
بنشیند، بلندش میکرد یا عرب را میگرفت و یا ایرانی را. آمدند گفتند: طرح
ما لو رفت. چه کنیم؟ گفتند: دیگر با عربها ننشینید. خود ایرانیها با هم
بنشینید. منتهی ببینید این عرب اینجا نشسته، فرض کنید این کاغذ من عرب است.
جلو نشسته، شما پشت سرش بروید و خودتان با هم بحث کنید. بگویید: بعضی
اینطور میگویند. اینطور میگویند. به عربی یا انگلیسی، آن کس که جلوتر از
شما نشسته، یک درجه گوشش را عقب میآورد. یعنی اول اینطور نشسته بود، نگاه
به سر من کنید. مثل اینهایی که آمپول از عقب میزنند، ما حرفهایمان را از
صف دوم به صف اول القاء میکردیم.
گفتیم در مسجد میتوانید
بخوابید. این دیگر من نگفتم و خودشان به ذهنشان رسید. من دیدم یک ایرانی
کنار یک عرب خوابیده است. یک روزنامه هم روی صورتش زیر باد بزن گذاشته است.
از زیر باد بزن حرف میزند این میشنود. این طرح است. چند سال پیش چهارصد
حاجی در مکه شهید شدند. بنا شد یک سمینارهایی در کشورهای دنیا باشد، ما
برویم جنایات سعودی را بگوییم.
2- نقش زیارت نامه، در افشای ستم ظالمان
بنده
با جمعی آفریقا رفتم. در سیرالئون درست میگویم؟ همین که اینها
میگویند... آنجا رفتم و دیدم آخوندهای آفریقا را دعوت کردند و اینها همه
حقوق بگیر سعودی هستند. گفتم: به شرطی که از سعودی حرف نزنید. چون فهمیده
بودند ما خواستیم جنایات سعودی را بگوییم. اینها هم گفتند: شما فردا
سخنرانی داری ولی حق نداری در مورد سعودی صحبت کنی. اصلاً آمدیم که صحبت
کنیم. یک کسی حسینیه ساخته بود که روضه بخواند. محرم که شد نوشت به مناسبت
ایام سوگواری تعطیل است. گفت: حسینیه برای سوگواری بود. حسینیه ساختم برای
سوگواری، کار به مناسبت و فرا رسیدن ایام محرم ندارم. حسینیه تعطیل است
یعنی چه؟ آنجا باز خدا یک چیزی به ذهن من انداخت، که یک عکس سبز از گنبد
خضراء پیغمبر است، یک عکس بزرگ داشتیم به یک نفر گفتیم: تو این عکس را
بردار، بالای سر من مثل تابلو نگه دار. من پشتم را به سمینار و رویم را به
گنبد میکنم. زیارت نامه میخوانم. نشستم یک زیارتنامه جعلی جعل کردم.
چون
زیارتنامه لازم نیست همانهایی که گفتند بگوییم. شما میتوانی جعل کنی.
فقط باید حرفهایت درست باشد. زیارتنامه خلاصهاش این بود. السلام علیک یا
رسول الله! یا رسول الله در قرآن چه گفتی و ما چه شدیم؟ در قرآن گفتی: «لا
تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون» (بقره/279) نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم
برو. بلند شو ببین امت تو چطور ظلم میکنند و یک جایی مظلوم و یک جایی ظالم
هستند.
در قرآن گفتی: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» (فتح/29)
روی پای خودتان بایستید. بلند شو ببین روی پای خودمان که هیچ، سنگهای
مسجدت هم از خارج میآید. در قرآن گفتی: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ
اللَّه» (انفال/60) دشمن خدا را بترسانید. آمریکا و اسرائیل باید از شما
بترسند. نمیترسانیم که هیچ، حتی از دشمن خدا میترسیم. در قرآن گفتی، در
قرآن گفتی این، ما این هستیم. تمام حرکات سعودی را ما در لابه لای السلام
علیک یا رسول الله، تو در قرآن این را گفتی، آقا جلسه به یک جلسه تحول و
گریه تبدیل شد. بعد همینها آمدند مرا بغل کردند، رو بوسی کردند و ما نباید
اگر یک چیزی کم شد، دنبال راه چاره بگردیم. هر دردی هست، دوایش هم هست. هر
دردی هست دوایش را هم خدا آفریده است. قرآن میگوید: اگر یوسف میخواهید،
«لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِد» (یوسف/67) از یک در نروید. حضرت یعقوب به
برادرهای یوسف گفت: اگر یوسف را میخواهید، «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ
واحِد» از یک در نروید. از درهای مختلف بروید. از درهای مختلف بروید
راههای مختلف باز میشود. یکی از راهها همین استفاده از تلویزیون است.
تلویزیون
عیب ندارد سرگرم باشد، ولی در سرگرمها هم میشود حرفهای حکیمانه زد. ما
اگر میخواهیم بخندانیم میشود خندههای ما حکیمانه باشد. آرزوی من از قدیم
این بوده، نه از قدیم، یک چند سالی است که ما یک سایت خنده داشته باشیم.
منتهی نه خندههای مصنوعی، خندههای طبیعی و واقعی، اینقدر مردم هم
سوژههای زیادی و خاطرات دارند. به هر حال این طرح دکتر بهشتی طرحی بود که
چهل جلسه در تهران راه بیاندازد. قالبش هم صله رحم است. خانه پدربزرگ و
دایی میرویم. خانه عمو میرویم. ولی آن دایی و عمو بعد از پذیرایی
حرفهایی که گرفته بود نقل میکند. این طرحهای مختلفی است. شما نگاه کنید
از یک شیر چقدر فرآورده درست میکنند؟ ماست و اسفناج، ماست و لبو، ماست و
خیار، ماست و نعناع، ماست و بادمجان،انواع رقم چیزهای مختلفی درست میکنند و
تنوعش را زیاد میکنند. قرآن میگوید: از یک در وارد نشوید. از هر دری
میشود وارد شد.
امام سجاد چه کرد؟ از در بردهداری، وقتی نماز
جمعه ندارد، حوزه علمیه ندارد، برده خریدن آزاد بود. برده میخرید و در
خانه کار میکرد، امتحان هوش، چه شبی آزاد میکرد؟ شب عید فطر! این یک طرح.
3- دعاهای صحیفه سجّادیه، شیوهای در بیان معارف دینی
طرح
دوم دعا بود. امام سجاد میدید خلیفه وارد شد، همه میگفتند: برپا. عجب!
این جنایتکار وارد شده و همه هم به احترامش بلند شدند. صحنه را که میدید
دعا میخواند. لا به لای دعا میگفت: مردم غلط کردی برپا! خدایا اگر
زینالعابدین بخاطر ظالمین بلند شده احترام کرده ببخشد. اگر زینالعابدین
دوات ظالمی را جوهر ریخته ببخشیم. اگر زین العابدین در صورت ظالمی خندید،
ببخشیم. اگر زین العابدین به ظالمی دعا کرده ببخشیم. یعنی به مردم میگفت:
کار شما اشتباه است. اینها مهم است. راههای مختلفی انبیای ما داشتند.
شما
نگاه کن کار ویژه برای برنامه ویژه، شما در نماز عید فطر پنج مرتبه
میگویید: «و اهل الجود والجبروت» پنج بار میگوییم: بده بیاید. چرا؟ برای
اینکه سی روز گرسنگی خوردم. قربانی کردم. عید قربان گوسفند دادم. پول دادم.
عید فطر جان دادم. روزه گرفتم. حالا میگوید: بده بیاید. اما نماز آیات که
زلزله و رعد و برق است، هی میگوید: نماز آیات چطور است؟ «غیر المغضوب
علیهم» بعد میگوییم: «غیر المغضوب علیهم و الضالین» بعد میگوییم: «بسم
الله الرحمن الرحیم»، «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» «قل هو الله
احد» رکوع میرویم. «الله الصمد» رکوع میرویم. چرا؟ زلزله و رعد و برق و
خورشید گرفتن و ماه گرفتن از حوادث قیامت است. وحشت دارد. رعد و برقی که
آدم بترسد، خورشید گرفتن برای قیامت است. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»
(تکویر/1) ماه گرفتن برای قیامت است. چون حوادث وحشت آور است و ترس درونش
است، ترس اینطور میکند. آنجایی که میخواهی جایزه بگیری، اینطور میکند.
یعنی نماز فطر چون میخواهیم جایزه بگیریم، دست بالا میآید. در نماز آیات
چون وحشت زده هستیم کمر خم میشود چون میترسیم. اینها فرمول دارد.
ما
350 رقم نماز داریم. بعضی از نمازهای توسل است. ولی در توسل عین توحید
است. بالاترین شخصیتی که با آن متوسل میشویم حضرت مهدی است. از بهترین
جاها مسجد جمکران است. مسجد جمکران میرویم دو رکعت نماز امام زمان
بخوانیم، توسل به امام زمان میکنیم. در توسل به امام زمان صد بار میگوید،
باید بگویی: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فقط بنده تو، فقط از تو کمک
میخواهم. این توحید است. یعنی توسل ما عین توحید است.
این
وهابیها متوجه نیستند. میگویند: شما متوسل میشوید مشرک هستید. باید یا
الله بگویید. میگوییم: بابا یا صاحب الزمان ما هم یا الله است. چون در
مسجد جمکران که متوسل به حضرت مهدی میشویم صد بار «ایاک نعبد» میگوییم.
یعنی در توسل ما هم توحید است. کارهای خاصی را میتوانیم انجام بدهیم که
امام سجاد کرد.
جوانها یادتان نمیآید. امام برای اینکه به
شاه سیلی بزند، کارهای خاصی انجام میداد. مدیریت او مدیریت بحران بود.
یازدهم محرم سخنرانی کرد، سخنرانی امام زین العابدین در کوفه و شام، همه
ابتکار بود. کوفه چه بیانی داشت و شام چه بیانی داشت؟ این زنهایی که
هنرمند هستند از پوست پرتقال مربا درست میکنند. امام زین العابدین از
آخوند درباری که روی منبر ستایش یزید را میکرد، این آخوند جای او منبر
رفت، یک سخنرانی کرد و در جمعیت هم گفت: تو برای رضای یزید غضب خدا را
خریدی و متوجه نبودی چه کردی؟ اینکه انسان بفهمد چه باید بکند.
در
قرآن داریم «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون» (ذاریات/18) سحر
برای استغفار است. وقتهای دیگر هم آدم استغفار بگوید خوب است. اما کار
ویژه وقت ویژه میخواهد. یکبار حضرت امیر در جبهه فرمود: «و الله لاقتلن
معاویه» به خدا معاویه را میکشم. بعد یواش گفت: انشاءالله! یک نفر کنار
حضرت گفت: آقا ببخشید چرا انشاءالله را یواش گفتی؟ گفت: من فرمانده نظامی
هستم، وقتی میگویم: معاویه را میکشم نباید بگویم: شد شد، نشد، نشد!
انشاءالله که میکشیم. من باید طوری حرف بزنم که رزمندهها جگر پیدا کنند.
منتهی من نمیدانم مقدر خدا هست من بتوانم بکشم یا نتوانم. ولذا انشاءالله
را یواش میگویم. یعنی کشتن باید با فریاد باشد. انشاءالله را باید یواش
گفت. چون او یک کد دیگر دارد. خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: موسی،
«اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه/43) موسی و هارون نزد فرعون
بروید. «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى» (طه/44) شاید او تحت تأثیر
قرار بگیرد. یک سؤال دارم. خدایا تو میدانی فرعون تحت تأثیر قرار
نمیگیرد. فرعون متذکر نمیشود. پس چرا به موسی کیش کیش میکنی جلو برو،
شاید... حضرت فرمود: خدا مخصوصاً میگوید: شاید تا موسی دلگرم شود. اما به
موسی بگوید: شاید شد شاید نشد، دیگر پای موسی پیش نمیرود. وقتی یک کسی را
مأموریت میفرستی، باید شارژش کرد. باید داغش کرد. اعزام که میکنی باید...
این «لَعلَّهُ» خدا میداند این فایده ندارد. اما در چه زمانی چه کاری
کنیم؟
4- فراگیری مهارتهای فنی در کنار تحصیل علم
مشکل
مملکت از نظر اقتصاد مقاومتی و هر مشکلی که دارد این است که ما از تعطیلات
استفاده کنیم. دانشگاه و آموزش و پرورش باید یک برنامهریزی کنند، هر
دیپلمی یک هنر یاد بگیرد. در این دوازده سال هر هنری دوست دارد. بافندگی،
ژاکت بافی، آشپزی، کامپیوتر، برق، یک هنر در این دوازده سال یاد بگیرد.
دانشگاه هم یک هنر دیگر یاد بگیرد، که اگر استخدام نشد رئیس جمهور گیر
استخدام نباشد. نگوید: میلیونها تحصیل کرده نمیتوانیم استخدام کنیم.
معلوم است میلیونی نمیشود استخدام کرد. از آن طرف هم آقا محفوظاتی دارد،
لیسانس و فوق لیسانس دارد ولی مهارت ندارد. منتظر استخدام است، استخدام هم
نیست، در خانه مینشیند غصه میخورد. خوبهایشان افسرده میشوند و بدهایشان
فاسد میشوند. ما باید از تعطیلات استفاده کنیم.
من نمیدانم
این را گفتم یا نه. اگر گفتم که هیچ، اگر نگفتم بار اول است. قبل از انقلاب
آیت الله العظمی مکارم به ما فرمود: تعطیلات حوزه زیاد است. بیایید خودمان
یک مقدار از تعطیلات کم کنیم و یک کاری کنیم. ده طلبه زیر نظر ایشان بود.
چهارشنبه غروب بعد از نماز مغرب دیگر حوزه تعطیل است. یک ساعت و نیم
چهارشنبه شب و یک ساعت و نیم پنج شنبه صبح حوزه تعطیل است. دو تا یک ساعت و
نیم در هفته سه ساعت است. میدانید نتیجه هفتهای سه ساعت چه شد؟ تفسیر
نمونه شد که 27 جلد است و حدود صد بار با کم و زیادش چاپ شده است. به چند
زبان دنیا ترجمه شده است. این نتیجه استفاده از تعطیلات است. چه اشکالی
دارد یک بچه دبیرستانی و راهنمایی پیش کسی برود که شناخته شده است. عمو و
دایی، پدر نجار است، پسر لیسانس است، چکش دست نمیگیرد. لیسانس است مزرعه و
آب و باغ را نمیرسد. میگوید: من لیسانس هستم. بیل دست نمیگیرم. خوب پس
حضرت علی بیخود بیل دست گرفت؟ چه اشکالی دارد آدم با سواد ترین مردم کره
زمین باشد و بعد از پیغمبر بیل دست بگیرد؟ این که کار زشتی است چه کسی گفته
است؟ ما ناراحت میشویم از اینکه...
یکبار امام پاریس بود قبل
از اینکه ایران بیاید. بیرون آمد دیدند لباسهایش تر است.گفتند: شیلنگ
پاره شده؟ گفت: من هروقت اینجا میرفتم دیدم تمیز است. گفتم: یکبار هم من
تمیز کنم. امروز تصمیم گرفتم شیلنگ دست بگیرم و این منطقه را بشویم. از
زنها اگر بپرسند بهترین عکس امام کدام است؟ میگویند: همان عکسی که چای
دستش بود برای حاج خانم میبرد. چه کسی گفته: کار بد است؟ ما فرهنگمان...
ایران فلج میشود اگر کار را بد بداند. و اگر یک دیپلم یک هنر و هر لیسانس
دو تا هنر داشته باشد، از این طرف بیرون منتظر استخدام نیست. استخدام شد،
بشود. الحمدلله! اما اگر استخدام نشدیم فلج نیستیم. ازدواج ما عقب
نمیافتد. دختر لیسانس گرفته میگوید: شوهر من باید فوق لیسانس باشد. فوق
لیسانس نیست. من با دیپلم ازدواج نمیکنم. چه میکنی؟ میمانم تا پیر شوم!
سن ازدواج بالا میرود و منتظر فوق لیسانس است. ازدواج مدرک که نیست. کفو
این نیست که مدرکها به هم بخورد. یعنی اخلاق ما به هم بخورد. ممکن است
هردو دکتر و مهندس باشید ولی اخلاق شما به هم نخورد. ممکن است تفاوت علمی
داشته باشید، ولی اخلاقها به هم بخورد.
5- تبدیل بیابان خشک به کلاس درس، توسط رسول خدا
امام
سجاد از پاره وقتها استفاده میکرد. یک صحنه میدید از آن صحنه استفاده
میکرد. از هیچ، چیزی درست میکرد. پیغمبر از جنگ برگشته بود. پیروز بودند.
در راه برگشتن فرمود: اصحاب بروید یک مقدار هیزم جمع کنید. گفتند: اینجا
بیابان است هیزم نیست. گفت: بروید بگردید. هرچه پیدا کردید، بیاورید.
گفتند: نیست. فرمود: هست بروید بگردید. هرکدام جمع شدند و مقداری چوب کوچک
پیدا کردند. گفت: ببینید اول گفتید نیست. الآن هم بگویند: توبه کن.
میگویی: چه گناهی کردم؟! اما اگر دقت کنی میبینی خیلی گناه کردی. ببین
وقتی آدم متفرق است پیدا نیست. وقتی جمع شد هویت او پیدا میشود. تا همه با
هم هستید، شما یک انگشت یک انگشت خواسته باشی به کسی بزنی، انگشت شما
میشکند. اما متحد که شدید مشت شد، سینه طرف را میشکند. باید متحد شوید تا
هویت پیدا کنید. قرآن چند جایی که میگوید: خدا زور دارد، قبل از زور خدا
میگوید: خدا یکی است. چون یکی است زور دارد. «اللَّهُ الْواحِدُ
الْقَهَّار» (یوسف/39) سه بار در قرآن آمده است. یعنی خدا چون یکی است زور
دارد. خدای متعدد «ٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَق» (مؤمنون/91)
باید یکی شویم. متحد شویم زور داریم.
پیغمبر با این کار چه
کرد؟ من در بیابان با دست خالی کلاس درست کردم. کلاسهای من در بیابان است.
لازم نیست کلاسداری در کلاس باشد. خیلی وقتها آدم در راه و در تاکسی،
گاهی پشت ماشین، پشت اتوبوس یک چیزی نوشته که همین کلمه برای انسان الهام
است. دیروز یکی از این هنرمندها را در تهران دیدم که ظاهراً مرحوم شده است.
یک تابلو زده بودند و نوشته بود: آمدم، دیدم، رفتم. یعنی دنیا را با خودم
نبردم. شما اسیر دنیا نشوید. چه کلمه قشنگی است. من مدتی به این فکر کردم.
خیلی زیباست. میخواهد بگوید: دنیا جای ماندن نیست. هرچه هستی آیت الله
هستی، مخترع هستی، نابغه هستی، هرچه هستی باید بروی. در حد دیدن است، نشانت
میدهند ولی به تو نمیدهند. آمدم، دیدم، رفتم. خیلی جمله زیبایی است.
یا
آقا زادهای نوشته بود: بدنم را به خاک سپردم. یک پسر شانزده ساله شهید
شده، وصیت نامهاش است. بدنم را به خاک سپردم. روحم را به خدا سپردم. راهم
را به شما سپردم. این خیلی جملهی زیبایی است. درس که فقط در کلاسها نیست.
در کلاس ها ممکن است یک چیزی بخوانی که هیچ فایده ندارد. ولی گاهی
کلمات... پیغمبر در بیابان کلاس درست کرد. کلاس عمومی، کلاس صحرایی، با دست
خالی و ایجاد خاطره. یعنی از فرصتها باید استفاده کرد.
بحث
را شب شهادت امام زین العابدین گوش میدهید. امام زین العابدین توانست از
هیچ چیزی درست کند. خیلی دعا مهم است. دعا آدم را بالا میبرد. آدم که دعا
میخواند به هستی وصل میشود. یک پسر سیزده ساله در کربلا به نام حضرت قاسم
چطور رشد کرده است. امام حسین از پسر برادرش میپرسد: مرگ چطور است؟
فرمود: از عسل شیرینتر است. الله اکبر!
رشد سیاسی به اینجاست.
پسر سیزده ساله، پسر امام حسن مجتبی طوری تربیت شود که میگوید: اگر بنا
باشد رژیم، رژیم اموی باشد و حکومت دست یزید باشد. مرگ از عسل شیرینتر
است. خیلی رشد سیاسی است. الآن پروفسورهای ما تخصصشان را راحت به طاغوتها
میفروشند. دیدید رئیس سازمان ملل چه غلطی کرد؟ تلویزیون هم نشان داد.
دهانش را با دلار بستند. خودش هم گفت: سعودی دلارم داد خفه شدم. حقوق دانان
بشر، به قول مقام معظم رهبری هفت هزار نفر در منا جان دادند یکی از این
حقوق بشریها یک آروغ نزد. بشری نیست، دنیا دیوانه خانه است. باغ وحش است.
اگر آدم در آن باشد سر مکتب انبیاست. دلار بگیر حرف نزن. شتر دیدی ندیدی!
دلار بگیر قتل عام کن. دلار بگیر هرکاری خواستی بکن. دنیا دارد پر از ظلم
میشود و ما باید خودمان را آماده کنیم که همه شما انشاءالله از یاران امام
زمان باشید.
6- شرایط سخت امام هادی(علیهالسلام) در مبارزه با طاغوت
امام
سجاد خوب استفاده کرد. با نمازها و دعاهایش، همه امامهای ما اینطور
بودند. امام دهم در زمان خفقان زندگی میکرد. میخواست یک نامه برای یک نفر
بفرستد. یک چوب برداشت درونش را خالی کرد. نامه را لوله کرد. پیچید و در
چوب فرو کرد. این چوب را به یکی از یارانش داد و گفت: به فلان منطقه برو و
این را به فلانی بده. اینکه داشت میرفت نمیدانست در این چوب نامه است.
وسط راه دعوایش شد. چوب را زد و چوب شکست و نامه بیرون آمد و لو رفت. امام
دهم دعوایش کرد. گفت: نمیدانستم درونش نامه است. گفت: من نمیتوانم حرفم
را به دیگران بزنم و شما هم ساده هستید لو میدهید. من مجبور هستم از تو هم
مخفی کنم. یعنی امام دهم از لا به لای عصا اعلامیه صادر میکرد.
در
انقلاب ما خیلیها اعلامیه امام را از راههای مختلفی تبلیغ میکردند. راه
آشنا شدن با اسلام کتابخانه و اینترنت و کامپیوتر نیست. اگر شما آدم قوی
باشی از هر شرایطی استفاده میکنی. در پایان حرف دست شما را در دست آیه
قرآن بگذارم. بسم الله الرحمن الرحیم. قرآن یک آیه دارد، سوره فاطر است.
اراده مهم است نه امکانات. الآن کامپیوتر، سالن آمفی تئاتر و اینترنت هست.
ولی چقدر اراده داریم. قرآن میگوید: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ»
(فاطر/12) بحر یعنی چه؟ دریا. بحران یعنی دو دریا. دو دریا مساوی نیستند.
«هذا عَذْبٌ فُراتٌ» یکی آبش گوارا است. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» یکی دیگر
شور و تلخ است. این یعنی چه؟ دو دریا مثل هم نیستند. یک دریا شیرین است و
یک دریا شور است. میگوید: جمله بعد را نگاه کن. «وَ مِنْ کُلٍّ
تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» لحم یعنی گوشت. شما اگر صیاد باشی در هر دو
دریای شور و شیرین ماهی تازه هست. «وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً
تَلْبَسُونَها» تو اگر غواص باشی در هر دو لؤلؤ و مرجان هست. «وَ تَرَى
الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ» تو اگر ناخدا باشی در هر دو میتوانی کشتی رانی
کنی. تو اگر ناخدا باشی در هر دو میتوانی قایق رانی کنی. میخواهد بگوید:
نگو این بچه شهر است. این بچه ده است. این کامپیوتر دارد و این ندارد. او
در حوزه علمیه قم است و این در روستا است. او امکانات دارد. میگوید: مهم
نیست. اگر تو صیاد باشی در هر دو ماهی هست. تو اگر غواص باشی در هردو لؤلؤ و
مرجان هست. تو اگر ناخدا باشی در هردو می توانی قایقرانی کنی. میگوید:
مهم شرایط نیست. مهم اراده تو است.
امامان ما اراده داشتند.
چون اراده داشتند شهید باشند و اسیر باشند کار خودشان را میکنند. همین طرح
تربت کربلا چه طرحی است؟ الآن فوتبالیستهای ما یکی میگوید: قرمز است،
یکی میگوید: آبی است. 1400 سال پیش به ما گفتند: به جای رنگ قرمز بگویید:
ما کربلایی هستیم. این مهر کربلا است. مهر کربلا یعنی من کربلایی هستم. بچه
به دنیا میآید میگویند: خاک کربلا به لب او بمال. یعنی این بچه باید با
کربلا آشنا شود. وقتی هم میمیرد میگویند: در قبرش خاک کربلا بگذار. ببین
چطور ما را کربلایی میکنند؟ از تولد تا مرگ! انسان اگر خواسته باشد کار
کند در همه شرایط هست.
شما اصحاب امام حسین را نگاه کنید. روز
یازدهم اسیر شدند. این اسارت چه شد؟ چطور رژیم بنی امیه را خطبههای زینب
کبری و امام سجاد پودر کرد. از درون جلسه یزید آمده خانه ناهار بخورد،
خانمش میگوید: تو حسین را کشتی؟ خاک بر سرت کنند. از درون اتاق یزید
انقلاب شروع شد. زن و بچه را کنار خرابه نشاند، که مردم بترسند. اینها کنار
خرابه سخنرانی کردند. در مسجد بردند. امام سجاد روی منبر رفت و افشاگری
کرد. اگر کسی جوهر داشته باشد، اگر کسی صیاد و غواص و ناخدا شود، گیر در
دریا نیست.
7- نقش اراده و جوهر در موفقیتهای زندگی
حاج
احمد آقا میگفت: امام دویست کتاب بیشتر نداشت. دنیا را تکان داد. چرا؟
چون جوهر داشت. محسن قرائتی هفت هزار جلد کتاب دارد. یک مرزعه را تکان
ندادم. چون جوهر ندارم. اراده مهم است. کسی اگر اراده داشته باشد، دختری که
لاک در دستش است. میگوید: من لاک دارم چطور نماز بخوانم؟ میگویم: لاک را
حذف کن. آخر دلم نمیآید. دختری که از لاک نمیگذرد بیهویت است. یعنی
خالق هستی را کنار لاک میگذارد. میگوید: اگر قرار باشد دست از لاک
بردارم، بین خدا و لاک دست از خدا برمیدارم! ما جوهرمان کم است. اگر جوهر
باشد، مقاومت هست. صبر هست. به همه امکانات میشود رسید. همه جا میشود از
امکانات استفاده کرد. از فقر میشود استفاده کرد. از غنا میشود استفاده
کرد. امام سجاد شهید بود. مریض بود. شهید بود، اسیر بود، اما چون جوهر داشت
رژیم را واژگون کرد.
خدایا یک دعا را سه بار انجام میدهم.
چون ما لیسانس و فوق لیسانس و تاجر و کامپیوتر و همه چیز داریم. مشکل ما
جوهر است. خدایا به همه ما جوهر بده. مقصود من از جوهر، نیت خالص بده.
اراده قوی بده. مقاومت بده. شجاعت بده. این جوهر انسان است. محفوظات را هم
بخوانید و مدرک بگیرید. اما آنچه شما را نجات میدهد داشتن جوهر موفق است،
نداشتن شکست است. خیلیها مدرک دارند و در هر کاری شکست میخورند. چرا؟
برای اینکه یکوقت به او میخندند دیگر نمیتواند سخنرانی کند. انسان باید
طوری باشد که اگر ده بار هم شکست خورد، مقوا نیستید باران بیاید گل شوید.
حدیث داریم انسان کوه است. بعد میگوید: از کوه سفتتر است. کوه ممکن است
ریزش کند. اما انسان مقاوم هیچوقت ریزش نمیکند. اهل بیت ما ریزش نکردند.
بچه کوچولو اسیر شده و کوفه و شام آمده، از او میپرسند وضع چطور است؟
نمیگوید: الحمدلله! ما میگوییم: الحمدلله! گاهی هم که شکر میکنیم،
میگوییم: خدایا صد هزار بار شکر! صد هزار تا عدد است؟ صد هزار تا یک مشت
شکر است. دو دستت را زیر شکر بکنی صد هزار تا است. وقتی میگوییم: صد هزار
تا یعنی ببین خدایا چقدر تو را بالا بردیم؟ به اندازه یک مشت شکر الحمدلله!
آنوقت از بچهای که پدرش را در کربلا شهید کردند، پرسیدند: کوفه و شام چه
خبر است؟ نگفت: الحمدلله صد هزار بار شکر! فرمود: «الحمدلله عدد الرمل و
الحصی» یعنی به عدد دانههای شن الحمدلله! این جوهر است. پدرش را شهید
کردند. خودش را اسیر کردند. شهر به شهر میگردانند، تازه میگوید: به عدد
شن ریزهها الحمدلله! یک دختر هرچه از بستگانش را میکشند از خدا دست
برنمیدارد. یک دختر هم سر لاکش مانده است. میگوییم: شما شانزده رقم جنس
حلال داری. این یکی حرام است نیاور. میگوید: آخر این مشتری دارد. سود
دارد. بابا لقمه حلال بخور. خدا خواسته باشد... تاجر هست ولی گداست. دکانش
سوپر است. دویست رقم جنس دارد. یک رقم از این جنسها حرام است، دل نمیکند.
یکی مثل بچه امام حسین از همه چیز دل میکند و خدا را شکر میکند. یکی
دویست رقم جنس در مغازهاش است و از یک آدامس نمیگذرد. خوشا به حال آنهایی
که صیاد و غواص هستند. خوشا به حال آنهایی که جوهر دارند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته» بهره گیری از فرصتهای زندگی
تاریخ پخش: 22/07/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بیست
و چند سال است توسط جمعی از فرهنگیان، قرآن دوستان، از روی درسهایی از
قرآن چند تا سؤال درمیآورند، پایان بحثهای درسهایی از قرآن تلویزیونی شب
جمعه، این مسابقه برگزار میشود و به افرادی جوایزی داده میشود و با این
کار تلویزیون را به عنوان یک کلاس که معلمش من هستم، طلبهای ناچیز ولی
محتوایش قرآن و روایات است، این 28 دقیقه را دل میدهند و کسی که دل بدهد
خیلی چیز یاد میگیرد. من چند هزار ساعت در ماشین نشستم، چون دل ندادم هنوز
رانندگی یاد نگرفتم. اگر بیست ساعت دل داده بودم الآن راننده شده بودم.
این دل دادن خیلی مهم است. نسل نو به جای اینکه گوش بدهد، دل میدهد.
الآن
از جگرفروش بپرسی مویرگ چیست؟ نمیداند. حال آنکه دائماً جگر پاره میکند و
نگاهش به مویرگ است. اما این خواسته جگر را به سیخ بکشد برای مشتری. چون
نخواسته بشناسد، نمیشناسد. نیم ساعت پای تلویزیون بخواهیم بفهمیم، خیلی
چیز میشود یاد گرفت. من از تک تک دست اندر کاران تشکر میکنم. در این کار،
آموزش و پرورش، خیرین و هرکسی که میتواند کمک کند، صدا و سیما، شهرداری،
خود مردم، حساب کردیم سیصد میلیون تومان خرج سال این کار است. سیصد میلیون
تقسیم بر سه میلیون بچه، در طول یک سال شاید خرج هر بچه یک تومان باشد.
مسابقه از این ارزان تر روی کرهی زمین وجود ندارد. این هم از لطف خداست.
یک
وقت من در مسجد الحرام نشسته بودم دعا میکردم. یک مرتبه گفتم: خدایا یک
دعا یادم رفت. به من توفیق بده من ارزانترین آدمهای جمهوری اسلامی باشم.
این دعای خوبی است. چون گاهی وقتها افراد پولهای سنگین خرج میکنند، نتیجه
کم است. سیصد میلیون، سه میلیون بچه نسل نو برای یک سال حساب کنید چقدر
میشود. البته من نه پول میگیرم و نه پول میدهم. خود مسئولین این کار را
میکنند. دست شما درد نکند.
1- برنامه امام سجاد علیه السلام در دوره خفقان بنی امیّه
ظاهراً
این بحث روز بعد از عاشورا پخش میشود که شهادت امام چهارم است. یک بحثی
را دارم تحت عنوان کار ویژه در زمان ویژه، چون نقش امام سجاد این بود. کار
امام سجاد یک کار ویژه در وقت ویژه بود. امام حسین را در کربلا کشتند.
خدایا عذاب قاتلین را روز به روز زیادتر بفرما. امام حسین که کشته شد، سکوت
و خفقان بود. نه امام سجاد حوزه علمیه داشت، نه نماز جمعه داشت، خوب چطور
این دین را نگه دارد؟ یک چند راه امام سجاد به عنوان یک خلاق ابتکار کرد.
یکی اینکه برده خریدن آزاد بود. افراد بردهها را میخرید و میگفت: اینها
بردههای من هستند. بردهها در خانه در قالب خدمات خدمت میکردند. با این
بردهها در خانه کار میکرد. چون بردهها دیگر نماز جمعه و حوزه علمیه
نبود. با بردهها کار میکرد و اینها را تربیت میکرد. شب عید فطر هم همه را
آزاد میکرد. یعنی یک دانشکده سری بود در قالب بردهداری.
خدا
همه شهدا را رحمت کند. از جمله شهدای 72 تن و شهید بهشتی. یک روز شهید
بهشتی به من زنگ زد. تهران بیا. من از قم به تهران آمدم. آدرس گرفتم و به
منزل ایشان رفتم. گفت: شما اینها را میشناسی؟ من دیدم اینها یک جمعی
هستند. گفتم: نه، من طلبه در قم هستم. اینها در تهران هستند. هیچکدام را
نمیشناسم. گفت: ما هرکجا جلسه میگذاریم دولت شاه تعطیل میکند. ما
نمیتوانیم بخاطر فشار دولت از کارمان دست بکشیم. یک طرحی به ذهن ما رسیده
است، طرح این است که از هر فامیلی یک آدم فرهیخته و فرهنگی را انتخاب کنیم،
مثلاً چهل فامیل، چهل نفر، این چهل نفر یک دورههایی ببینند، بعد عصر جمعه
هریک از این چهل نفر، دختر و پسرهای فامیل را دعوت کنند، آنچه از تو
گرفتند، به بچههای فامیل بگویند. ما میتوانیم چهل جلسه در تهران درست
کنیم که ساواک هم متوجه نشود. چون جلسه فامیلی است. مثلاً من رئیس فامیل
هستم. دختر و پسرهای فامیل جمع میشوند، حالا یک شکلات و بستنی میخورند و
یک پذیرایی میشود. نیم ساعت گپ میزنیم و بیست دقیقه هم آنچه از تو گرفتند
به بچههای فامیل میگویند.
ما با این طراحی میتوانیم جلسات
زیادی بگذاریم که اسمش کلاس درس است. گفتیم: خیلی خوب. تهران آمدیم و در
همین خیابان توحید، میدان توحید است دیگر؟ آنجا یک ساختمان نا تمام بود.
مرحوم مطهری و بهشتی هر کدام دو ساعت صحبت کردند. با هنر دو ساعت صحبت کرد.
معلم دائمی من بودم. این یک طرح است. ما نباید بگوییم حالا که... باید
نشست و دنبال راه بود. راه نو کشف کنیم.
یک وقتی من مسئول
تبلیغات مکه بودم. افرادی که زبان خارجه مثل فرانسه، انگلیسی، اردو، عربی،
هرکس هر زبانی بلد بود در کاروانها در میآوردیم، اسمش هم کاروان زبان
دارها بود. بنده خادمشان بودم. به آنها میگفتم: بروید با عربها صحبت
کنید. بعد میآمدند اگر اشکالی داشتند، میگفتند و ما هم به مقداری که بلد
بودیم کمک کردیم. این را سعودی فهمید. تا ایرانی میخواست کنار یک عرب
بنشیند، بلندش میکرد یا عرب را میگرفت و یا ایرانی را. آمدند گفتند: طرح
ما لو رفت. چه کنیم؟ گفتند: دیگر با عربها ننشینید. خود ایرانیها با هم
بنشینید. منتهی ببینید این عرب اینجا نشسته، فرض کنید این کاغذ من عرب است.
جلو نشسته، شما پشت سرش بروید و خودتان با هم بحث کنید. بگویید: بعضی
اینطور میگویند. اینطور میگویند. به عربی یا انگلیسی، آن کس که جلوتر از
شما نشسته، یک درجه گوشش را عقب میآورد. یعنی اول اینطور نشسته بود، نگاه
به سر من کنید. مثل اینهایی که آمپول از عقب میزنند، ما حرفهایمان را از
صف دوم به صف اول القاء میکردیم.
گفتیم در مسجد میتوانید
بخوابید. این دیگر من نگفتم و خودشان به ذهنشان رسید. من دیدم یک ایرانی
کنار یک عرب خوابیده است. یک روزنامه هم روی صورتش زیر باد بزن گذاشته است.
از زیر باد بزن حرف میزند این میشنود. این طرح است. چند سال پیش چهارصد
حاجی در مکه شهید شدند. بنا شد یک سمینارهایی در کشورهای دنیا باشد، ما
برویم جنایات سعودی را بگوییم.
2- نقش زیارت نامه، در افشای ستم ظالمان
بنده
با جمعی آفریقا رفتم. در سیرالئون درست میگویم؟ همین که اینها
میگویند... آنجا رفتم و دیدم آخوندهای آفریقا را دعوت کردند و اینها همه
حقوق بگیر سعودی هستند. گفتم: به شرطی که از سعودی حرف نزنید. چون فهمیده
بودند ما خواستیم جنایات سعودی را بگوییم. اینها هم گفتند: شما فردا
سخنرانی داری ولی حق نداری در مورد سعودی صحبت کنی. اصلاً آمدیم که صحبت
کنیم. یک کسی حسینیه ساخته بود که روضه بخواند. محرم که شد نوشت به مناسبت
ایام سوگواری تعطیل است. گفت: حسینیه برای سوگواری بود. حسینیه ساختم برای
سوگواری، کار به مناسبت و فرا رسیدن ایام محرم ندارم. حسینیه تعطیل است
یعنی چه؟ آنجا باز خدا یک چیزی به ذهن من انداخت، که یک عکس سبز از گنبد
خضراء پیغمبر است، یک عکس بزرگ داشتیم به یک نفر گفتیم: تو این عکس را
بردار، بالای سر من مثل تابلو نگه دار. من پشتم را به سمینار و رویم را به
گنبد میکنم. زیارت نامه میخوانم. نشستم یک زیارتنامه جعلی جعل کردم.
چون
زیارتنامه لازم نیست همانهایی که گفتند بگوییم. شما میتوانی جعل کنی.
فقط باید حرفهایت درست باشد. زیارتنامه خلاصهاش این بود. السلام علیک یا
رسول الله! یا رسول الله در قرآن چه گفتی و ما چه شدیم؟ در قرآن گفتی: «لا
تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون» (بقره/279) نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم
برو. بلند شو ببین امت تو چطور ظلم میکنند و یک جایی مظلوم و یک جایی ظالم
هستند.
در قرآن گفتی: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه» (فتح/29)
روی پای خودتان بایستید. بلند شو ببین روی پای خودمان که هیچ، سنگهای
مسجدت هم از خارج میآید. در قرآن گفتی: «تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ
اللَّه» (انفال/60) دشمن خدا را بترسانید. آمریکا و اسرائیل باید از شما
بترسند. نمیترسانیم که هیچ، حتی از دشمن خدا میترسیم. در قرآن گفتی، در
قرآن گفتی این، ما این هستیم. تمام حرکات سعودی را ما در لابه لای السلام
علیک یا رسول الله، تو در قرآن این را گفتی، آقا جلسه به یک جلسه تحول و
گریه تبدیل شد. بعد همینها آمدند مرا بغل کردند، رو بوسی کردند و ما نباید
اگر یک چیزی کم شد، دنبال راه چاره بگردیم. هر دردی هست، دوایش هم هست. هر
دردی هست دوایش را هم خدا آفریده است. قرآن میگوید: اگر یوسف میخواهید،
«لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِد» (یوسف/67) از یک در نروید. حضرت یعقوب به
برادرهای یوسف گفت: اگر یوسف را میخواهید، «لا تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ
واحِد» از یک در نروید. از درهای مختلف بروید. از درهای مختلف بروید
راههای مختلف باز میشود. یکی از راهها همین استفاده از تلویزیون است.
تلویزیون
عیب ندارد سرگرم باشد، ولی در سرگرمها هم میشود حرفهای حکیمانه زد. ما
اگر میخواهیم بخندانیم میشود خندههای ما حکیمانه باشد. آرزوی من از قدیم
این بوده، نه از قدیم، یک چند سالی است که ما یک سایت خنده داشته باشیم.
منتهی نه خندههای مصنوعی، خندههای طبیعی و واقعی، اینقدر مردم هم
سوژههای زیادی و خاطرات دارند. به هر حال این طرح دکتر بهشتی طرحی بود که
چهل جلسه در تهران راه بیاندازد. قالبش هم صله رحم است. خانه پدربزرگ و
دایی میرویم. خانه عمو میرویم. ولی آن دایی و عمو بعد از پذیرایی
حرفهایی که گرفته بود نقل میکند. این طرحهای مختلفی است. شما نگاه کنید
از یک شیر چقدر فرآورده درست میکنند؟ ماست و اسفناج، ماست و لبو، ماست و
خیار، ماست و نعناع، ماست و بادمجان،انواع رقم چیزهای مختلفی درست میکنند و
تنوعش را زیاد میکنند. قرآن میگوید: از یک در وارد نشوید. از هر دری
میشود وارد شد.
امام سجاد چه کرد؟ از در بردهداری، وقتی نماز
جمعه ندارد، حوزه علمیه ندارد، برده خریدن آزاد بود. برده میخرید و در
خانه کار میکرد، امتحان هوش، چه شبی آزاد میکرد؟ شب عید فطر! این یک طرح.
3- دعاهای صحیفه سجّادیه، شیوهای در بیان معارف دینی
طرح
دوم دعا بود. امام سجاد میدید خلیفه وارد شد، همه میگفتند: برپا. عجب!
این جنایتکار وارد شده و همه هم به احترامش بلند شدند. صحنه را که میدید
دعا میخواند. لا به لای دعا میگفت: مردم غلط کردی برپا! خدایا اگر
زینالعابدین بخاطر ظالمین بلند شده احترام کرده ببخشد. اگر زینالعابدین
دوات ظالمی را جوهر ریخته ببخشیم. اگر زین العابدین در صورت ظالمی خندید،
ببخشیم. اگر زین العابدین به ظالمی دعا کرده ببخشیم. یعنی به مردم میگفت:
کار شما اشتباه است. اینها مهم است. راههای مختلفی انبیای ما داشتند.
شما
نگاه کن کار ویژه برای برنامه ویژه، شما در نماز عید فطر پنج مرتبه
میگویید: «و اهل الجود والجبروت» پنج بار میگوییم: بده بیاید. چرا؟ برای
اینکه سی روز گرسنگی خوردم. قربانی کردم. عید قربان گوسفند دادم. پول دادم.
عید فطر جان دادم. روزه گرفتم. حالا میگوید: بده بیاید. اما نماز آیات که
زلزله و رعد و برق است، هی میگوید: نماز آیات چطور است؟ «غیر المغضوب
علیهم» بعد میگوییم: «غیر المغضوب علیهم و الضالین» بعد میگوییم: «بسم
الله الرحمن الرحیم»، «سبحان الله، سبحان الله، سبحان الله» «قل هو الله
احد» رکوع میرویم. «الله الصمد» رکوع میرویم. چرا؟ زلزله و رعد و برق و
خورشید گرفتن و ماه گرفتن از حوادث قیامت است. وحشت دارد. رعد و برقی که
آدم بترسد، خورشید گرفتن برای قیامت است. «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَت»
(تکویر/1) ماه گرفتن برای قیامت است. چون حوادث وحشت آور است و ترس درونش
است، ترس اینطور میکند. آنجایی که میخواهی جایزه بگیری، اینطور میکند.
یعنی نماز فطر چون میخواهیم جایزه بگیریم، دست بالا میآید. در نماز آیات
چون وحشت زده هستیم کمر خم میشود چون میترسیم. اینها فرمول دارد.
ما
350 رقم نماز داریم. بعضی از نمازهای توسل است. ولی در توسل عین توحید
است. بالاترین شخصیتی که با آن متوسل میشویم حضرت مهدی است. از بهترین
جاها مسجد جمکران است. مسجد جمکران میرویم دو رکعت نماز امام زمان
بخوانیم، توسل به امام زمان میکنیم. در توسل به امام زمان صد بار میگوید،
باید بگویی: «ایاک نعبد و ایاک نستعین» فقط بنده تو، فقط از تو کمک
میخواهم. این توحید است. یعنی توسل ما عین توحید است.
این
وهابیها متوجه نیستند. میگویند: شما متوسل میشوید مشرک هستید. باید یا
الله بگویید. میگوییم: بابا یا صاحب الزمان ما هم یا الله است. چون در
مسجد جمکران که متوسل به حضرت مهدی میشویم صد بار «ایاک نعبد» میگوییم.
یعنی در توسل ما هم توحید است. کارهای خاصی را میتوانیم انجام بدهیم که
امام سجاد کرد.
جوانها یادتان نمیآید. امام برای اینکه به
شاه سیلی بزند، کارهای خاصی انجام میداد. مدیریت او مدیریت بحران بود.
یازدهم محرم سخنرانی کرد، سخنرانی امام زین العابدین در کوفه و شام، همه
ابتکار بود. کوفه چه بیانی داشت و شام چه بیانی داشت؟ این زنهایی که
هنرمند هستند از پوست پرتقال مربا درست میکنند. امام زین العابدین از
آخوند درباری که روی منبر ستایش یزید را میکرد، این آخوند جای او منبر
رفت، یک سخنرانی کرد و در جمعیت هم گفت: تو برای رضای یزید غضب خدا را
خریدی و متوجه نبودی چه کردی؟ اینکه انسان بفهمد چه باید بکند.
در
قرآن داریم «وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُون» (ذاریات/18) سحر
برای استغفار است. وقتهای دیگر هم آدم استغفار بگوید خوب است. اما کار
ویژه وقت ویژه میخواهد. یکبار حضرت امیر در جبهه فرمود: «و الله لاقتلن
معاویه» به خدا معاویه را میکشم. بعد یواش گفت: انشاءالله! یک نفر کنار
حضرت گفت: آقا ببخشید چرا انشاءالله را یواش گفتی؟ گفت: من فرمانده نظامی
هستم، وقتی میگویم: معاویه را میکشم نباید بگویم: شد شد، نشد، نشد!
انشاءالله که میکشیم. من باید طوری حرف بزنم که رزمندهها جگر پیدا کنند.
منتهی من نمیدانم مقدر خدا هست من بتوانم بکشم یا نتوانم. ولذا انشاءالله
را یواش میگویم. یعنی کشتن باید با فریاد باشد. انشاءالله را باید یواش
گفت. چون او یک کد دیگر دارد. خدا در قرآن به پیغمبر میگوید: موسی،
«اذْهَبا إِلى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى»(طه/43) موسی و هارون نزد فرعون
بروید. «لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشى» (طه/44) شاید او تحت تأثیر
قرار بگیرد. یک سؤال دارم. خدایا تو میدانی فرعون تحت تأثیر قرار
نمیگیرد. فرعون متذکر نمیشود. پس چرا به موسی کیش کیش میکنی جلو برو،
شاید... حضرت فرمود: خدا مخصوصاً میگوید: شاید تا موسی دلگرم شود. اما به
موسی بگوید: شاید شد شاید نشد، دیگر پای موسی پیش نمیرود. وقتی یک کسی را
مأموریت میفرستی، باید شارژش کرد. باید داغش کرد. اعزام که میکنی باید...
این «لَعلَّهُ» خدا میداند این فایده ندارد. اما در چه زمانی چه کاری
کنیم؟
4- فراگیری مهارتهای فنی در کنار تحصیل علم
مشکل
مملکت از نظر اقتصاد مقاومتی و هر مشکلی که دارد این است که ما از تعطیلات
استفاده کنیم. دانشگاه و آموزش و پرورش باید یک برنامهریزی کنند، هر
دیپلمی یک هنر یاد بگیرد. در این دوازده سال هر هنری دوست دارد. بافندگی،
ژاکت بافی، آشپزی، کامپیوتر، برق، یک هنر در این دوازده سال یاد بگیرد.
دانشگاه هم یک هنر دیگر یاد بگیرد، که اگر استخدام نشد رئیس جمهور گیر
استخدام نباشد. نگوید: میلیونها تحصیل کرده نمیتوانیم استخدام کنیم.
معلوم است میلیونی نمیشود استخدام کرد. از آن طرف هم آقا محفوظاتی دارد،
لیسانس و فوق لیسانس دارد ولی مهارت ندارد. منتظر استخدام است، استخدام هم
نیست، در خانه مینشیند غصه میخورد. خوبهایشان افسرده میشوند و بدهایشان
فاسد میشوند. ما باید از تعطیلات استفاده کنیم.
من نمیدانم
این را گفتم یا نه. اگر گفتم که هیچ، اگر نگفتم بار اول است. قبل از انقلاب
آیت الله العظمی مکارم به ما فرمود: تعطیلات حوزه زیاد است. بیایید خودمان
یک مقدار از تعطیلات کم کنیم و یک کاری کنیم. ده طلبه زیر نظر ایشان بود.
چهارشنبه غروب بعد از نماز مغرب دیگر حوزه تعطیل است. یک ساعت و نیم
چهارشنبه شب و یک ساعت و نیم پنج شنبه صبح حوزه تعطیل است. دو تا یک ساعت و
نیم در هفته سه ساعت است. میدانید نتیجه هفتهای سه ساعت چه شد؟ تفسیر
نمونه شد که 27 جلد است و حدود صد بار با کم و زیادش چاپ شده است. به چند
زبان دنیا ترجمه شده است. این نتیجه استفاده از تعطیلات است. چه اشکالی
دارد یک بچه دبیرستانی و راهنمایی پیش کسی برود که شناخته شده است. عمو و
دایی، پدر نجار است، پسر لیسانس است، چکش دست نمیگیرد. لیسانس است مزرعه و
آب و باغ را نمیرسد. میگوید: من لیسانس هستم. بیل دست نمیگیرم. خوب پس
حضرت علی بیخود بیل دست گرفت؟ چه اشکالی دارد آدم با سواد ترین مردم کره
زمین باشد و بعد از پیغمبر بیل دست بگیرد؟ این که کار زشتی است چه کسی گفته
است؟ ما ناراحت میشویم از اینکه...
یکبار امام پاریس بود قبل
از اینکه ایران بیاید. بیرون آمد دیدند لباسهایش تر است.گفتند: شیلنگ
پاره شده؟ گفت: من هروقت اینجا میرفتم دیدم تمیز است. گفتم: یکبار هم من
تمیز کنم. امروز تصمیم گرفتم شیلنگ دست بگیرم و این منطقه را بشویم. از
زنها اگر بپرسند بهترین عکس امام کدام است؟ میگویند: همان عکسی که چای
دستش بود برای حاج خانم میبرد. چه کسی گفته: کار بد است؟ ما فرهنگمان...
ایران فلج میشود اگر کار را بد بداند. و اگر یک دیپلم یک هنر و هر لیسانس
دو تا هنر داشته باشد، از این طرف بیرون منتظر استخدام نیست. استخدام شد،
بشود. الحمدلله! اما اگر استخدام نشدیم فلج نیستیم. ازدواج ما عقب
نمیافتد. دختر لیسانس گرفته میگوید: شوهر من باید فوق لیسانس باشد. فوق
لیسانس نیست. من با دیپلم ازدواج نمیکنم. چه میکنی؟ میمانم تا پیر شوم!
سن ازدواج بالا میرود و منتظر فوق لیسانس است. ازدواج مدرک که نیست. کفو
این نیست که مدرکها به هم بخورد. یعنی اخلاق ما به هم بخورد. ممکن است
هردو دکتر و مهندس باشید ولی اخلاق شما به هم نخورد. ممکن است تفاوت علمی
داشته باشید، ولی اخلاقها به هم بخورد.
5- تبدیل بیابان خشک به کلاس درس، توسط رسول خدا
امام
سجاد از پاره وقتها استفاده میکرد. یک صحنه میدید از آن صحنه استفاده
میکرد. از هیچ، چیزی درست میکرد. پیغمبر از جنگ برگشته بود. پیروز بودند.
در راه برگشتن فرمود: اصحاب بروید یک مقدار هیزم جمع کنید. گفتند: اینجا
بیابان است هیزم نیست. گفت: بروید بگردید. هرچه پیدا کردید، بیاورید.
گفتند: نیست. فرمود: هست بروید بگردید. هرکدام جمع شدند و مقداری چوب کوچک
پیدا کردند. گفت: ببینید اول گفتید نیست. الآن هم بگویند: توبه کن.
میگویی: چه گناهی کردم؟! اما اگر دقت کنی میبینی خیلی گناه کردی. ببین
وقتی آدم متفرق است پیدا نیست. وقتی جمع شد هویت او پیدا میشود. تا همه با
هم هستید، شما یک انگشت یک انگشت خواسته باشی به کسی بزنی، انگشت شما
میشکند. اما متحد که شدید مشت شد، سینه طرف را میشکند. باید متحد شوید تا
هویت پیدا کنید. قرآن چند جایی که میگوید: خدا زور دارد، قبل از زور خدا
میگوید: خدا یکی است. چون یکی است زور دارد. «اللَّهُ الْواحِدُ
الْقَهَّار» (یوسف/39) سه بار در قرآن آمده است. یعنی خدا چون یکی است زور
دارد. خدای متعدد «ٍ إِذاً لَذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِما خَلَق» (مؤمنون/91)
باید یکی شویم. متحد شویم زور داریم.
پیغمبر با این کار چه
کرد؟ من در بیابان با دست خالی کلاس درست کردم. کلاسهای من در بیابان است.
لازم نیست کلاسداری در کلاس باشد. خیلی وقتها آدم در راه و در تاکسی،
گاهی پشت ماشین، پشت اتوبوس یک چیزی نوشته که همین کلمه برای انسان الهام
است. دیروز یکی از این هنرمندها را در تهران دیدم که ظاهراً مرحوم شده است.
یک تابلو زده بودند و نوشته بود: آمدم، دیدم، رفتم. یعنی دنیا را با خودم
نبردم. شما اسیر دنیا نشوید. چه کلمه قشنگی است. من مدتی به این فکر کردم.
خیلی زیباست. میخواهد بگوید: دنیا جای ماندن نیست. هرچه هستی آیت الله
هستی، مخترع هستی، نابغه هستی، هرچه هستی باید بروی. در حد دیدن است، نشانت
میدهند ولی به تو نمیدهند. آمدم، دیدم، رفتم. خیلی جمله زیبایی است.
یا
آقا زادهای نوشته بود: بدنم را به خاک سپردم. یک پسر شانزده ساله شهید
شده، وصیت نامهاش است. بدنم را به خاک سپردم. روحم را به خدا سپردم. راهم
را به شما سپردم. این خیلی جملهی زیبایی است. درس که فقط در کلاسها نیست.
در کلاس ها ممکن است یک چیزی بخوانی که هیچ فایده ندارد. ولی گاهی
کلمات... پیغمبر در بیابان کلاس درست کرد. کلاس عمومی، کلاس صحرایی، با دست
خالی و ایجاد خاطره. یعنی از فرصتها باید استفاده کرد.
بحث
را شب شهادت امام زین العابدین گوش میدهید. امام زین العابدین توانست از
هیچ چیزی درست کند. خیلی دعا مهم است. دعا آدم را بالا میبرد. آدم که دعا
میخواند به هستی وصل میشود. یک پسر سیزده ساله در کربلا به نام حضرت قاسم
چطور رشد کرده است. امام حسین از پسر برادرش میپرسد: مرگ چطور است؟
فرمود: از عسل شیرینتر است. الله اکبر!
رشد سیاسی به اینجاست.
پسر سیزده ساله، پسر امام حسن مجتبی طوری تربیت شود که میگوید: اگر بنا
باشد رژیم، رژیم اموی باشد و حکومت دست یزید باشد. مرگ از عسل شیرینتر
است. خیلی رشد سیاسی است. الآن پروفسورهای ما تخصصشان را راحت به طاغوتها
میفروشند. دیدید رئیس سازمان ملل چه غلطی کرد؟ تلویزیون هم نشان داد.
دهانش را با دلار بستند. خودش هم گفت: سعودی دلارم داد خفه شدم. حقوق دانان
بشر، به قول مقام معظم رهبری هفت هزار نفر در منا جان دادند یکی از این
حقوق بشریها یک آروغ نزد. بشری نیست، دنیا دیوانه خانه است. باغ وحش است.
اگر آدم در آن باشد سر مکتب انبیاست. دلار بگیر حرف نزن. شتر دیدی ندیدی!
دلار بگیر قتل عام کن. دلار بگیر هرکاری خواستی بکن. دنیا دارد پر از ظلم
میشود و ما باید خودمان را آماده کنیم که همه شما انشاءالله از یاران امام
زمان باشید.
6- شرایط سخت امام هادی(علیهالسلام) در مبارزه با طاغوت
امام
سجاد خوب استفاده کرد. با نمازها و دعاهایش، همه امامهای ما اینطور
بودند. امام دهم در زمان خفقان زندگی میکرد. میخواست یک نامه برای یک نفر
بفرستد. یک چوب برداشت درونش را خالی کرد. نامه را لوله کرد. پیچید و در
چوب فرو کرد. این چوب را به یکی از یارانش داد و گفت: به فلان منطقه برو و
این را به فلانی بده. اینکه داشت میرفت نمیدانست در این چوب نامه است.
وسط راه دعوایش شد. چوب را زد و چوب شکست و نامه بیرون آمد و لو رفت. امام
دهم دعوایش کرد. گفت: نمیدانستم درونش نامه است. گفت: من نمیتوانم حرفم
را به دیگران بزنم و شما هم ساده هستید لو میدهید. من مجبور هستم از تو هم
مخفی کنم. یعنی امام دهم از لا به لای عصا اعلامیه صادر میکرد.
در
انقلاب ما خیلیها اعلامیه امام را از راههای مختلفی تبلیغ میکردند. راه
آشنا شدن با اسلام کتابخانه و اینترنت و کامپیوتر نیست. اگر شما آدم قوی
باشی از هر شرایطی استفاده میکنی. در پایان حرف دست شما را در دست آیه
قرآن بگذارم. بسم الله الرحمن الرحیم. قرآن یک آیه دارد، سوره فاطر است.
اراده مهم است نه امکانات. الآن کامپیوتر، سالن آمفی تئاتر و اینترنت هست.
ولی چقدر اراده داریم. قرآن میگوید: «وَ ما یَسْتَوِی الْبَحْرانِ»
(فاطر/12) بحر یعنی چه؟ دریا. بحران یعنی دو دریا. دو دریا مساوی نیستند.
«هذا عَذْبٌ فُراتٌ» یکی آبش گوارا است. «وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ» یکی دیگر
شور و تلخ است. این یعنی چه؟ دو دریا مثل هم نیستند. یک دریا شیرین است و
یک دریا شور است. میگوید: جمله بعد را نگاه کن. «وَ مِنْ کُلٍّ
تَأْکُلُونَ لَحْماً طَرِیًّا» لحم یعنی گوشت. شما اگر صیاد باشی در هر دو
دریای شور و شیرین ماهی تازه هست. «وَ تَسْتَخْرِجُونَ حِلْیَةً
تَلْبَسُونَها» تو اگر غواص باشی در هر دو لؤلؤ و مرجان هست. «وَ تَرَى
الْفُلْکَ فِیهِ مَواخِرَ» تو اگر ناخدا باشی در هر دو میتوانی کشتی رانی
کنی. تو اگر ناخدا باشی در هر دو میتوانی قایق رانی کنی. میخواهد بگوید:
نگو این بچه شهر است. این بچه ده است. این کامپیوتر دارد و این ندارد. او
در حوزه علمیه قم است و این در روستا است. او امکانات دارد. میگوید: مهم
نیست. اگر تو صیاد باشی در هر دو ماهی هست. تو اگر غواص باشی در هردو لؤلؤ و
مرجان هست. تو اگر ناخدا باشی در هردو می توانی قایقرانی کنی. میگوید:
مهم شرایط نیست. مهم اراده تو است.
امامان ما اراده داشتند.
چون اراده داشتند شهید باشند و اسیر باشند کار خودشان را میکنند. همین طرح
تربت کربلا چه طرحی است؟ الآن فوتبالیستهای ما یکی میگوید: قرمز است،
یکی میگوید: آبی است. 1400 سال پیش به ما گفتند: به جای رنگ قرمز بگویید:
ما کربلایی هستیم. این مهر کربلا است. مهر کربلا یعنی من کربلایی هستم. بچه
به دنیا میآید میگویند: خاک کربلا به لب او بمال. یعنی این بچه باید با
کربلا آشنا شود. وقتی هم میمیرد میگویند: در قبرش خاک کربلا بگذار. ببین
چطور ما را کربلایی میکنند؟ از تولد تا مرگ! انسان اگر خواسته باشد کار
کند در همه شرایط هست.
شما اصحاب امام حسین را نگاه کنید. روز
یازدهم اسیر شدند. این اسارت چه شد؟ چطور رژیم بنی امیه را خطبههای زینب
کبری و امام سجاد پودر کرد. از درون جلسه یزید آمده خانه ناهار بخورد،
خانمش میگوید: تو حسین را کشتی؟ خاک بر سرت کنند. از درون اتاق یزید
انقلاب شروع شد. زن و بچه را کنار خرابه نشاند، که مردم بترسند. اینها کنار
خرابه سخنرانی کردند. در مسجد بردند. امام سجاد روی منبر رفت و افشاگری
کرد. اگر کسی جوهر داشته باشد، اگر کسی صیاد و غواص و ناخدا شود، گیر در
دریا نیست.
7- نقش اراده و جوهر در موفقیتهای زندگی
حاج
احمد آقا میگفت: امام دویست کتاب بیشتر نداشت. دنیا را تکان داد. چرا؟
چون جوهر داشت. محسن قرائتی هفت هزار جلد کتاب دارد. یک مرزعه را تکان
ندادم. چون جوهر ندارم. اراده مهم است. کسی اگر اراده داشته باشد، دختری که
لاک در دستش است. میگوید: من لاک دارم چطور نماز بخوانم؟ میگویم: لاک را
حذف کن. آخر دلم نمیآید. دختری که از لاک نمیگذرد بیهویت است. یعنی
خالق هستی را کنار لاک میگذارد. میگوید: اگر قرار باشد دست از لاک
بردارم، بین خدا و لاک دست از خدا برمیدارم! ما جوهرمان کم است. اگر جوهر
باشد، مقاومت هست. صبر هست. به همه امکانات میشود رسید. همه جا میشود از
امکانات استفاده کرد. از فقر میشود استفاده کرد. از غنا میشود استفاده
کرد. امام سجاد شهید بود. مریض بود. شهید بود، اسیر بود، اما چون جوهر داشت
رژیم را واژگون کرد.
خدایا یک دعا را سه بار انجام میدهم.
چون ما لیسانس و فوق لیسانس و تاجر و کامپیوتر و همه چیز داریم. مشکل ما
جوهر است. خدایا به همه ما جوهر بده. مقصود من از جوهر، نیت خالص بده.
اراده قوی بده. مقاومت بده. شجاعت بده. این جوهر انسان است. محفوظات را هم
بخوانید و مدرک بگیرید. اما آنچه شما را نجات میدهد داشتن جوهر موفق است،
نداشتن شکست است. خیلیها مدرک دارند و در هر کاری شکست میخورند. چرا؟
برای اینکه یکوقت به او میخندند دیگر نمیتواند سخنرانی کند. انسان باید
طوری باشد که اگر ده بار هم شکست خورد، مقوا نیستید باران بیاید گل شوید.
حدیث داریم انسان کوه است. بعد میگوید: از کوه سفتتر است. کوه ممکن است
ریزش کند. اما انسان مقاوم هیچوقت ریزش نمیکند. اهل بیت ما ریزش نکردند.
بچه کوچولو اسیر شده و کوفه و شام آمده، از او میپرسند وضع چطور است؟
نمیگوید: الحمدلله! ما میگوییم: الحمدلله! گاهی هم که شکر میکنیم،
میگوییم: خدایا صد هزار بار شکر! صد هزار تا عدد است؟ صد هزار تا یک مشت
شکر است. دو دستت را زیر شکر بکنی صد هزار تا است. وقتی میگوییم: صد هزار
تا یعنی ببین خدایا چقدر تو را بالا بردیم؟ به اندازه یک مشت شکر الحمدلله!
آنوقت از بچهای که پدرش را در کربلا شهید کردند، پرسیدند: کوفه و شام چه
خبر است؟ نگفت: الحمدلله صد هزار بار شکر! فرمود: «الحمدلله عدد الرمل و
الحصی» یعنی به عدد دانههای شن الحمدلله! این جوهر است. پدرش را شهید
کردند. خودش را اسیر کردند. شهر به شهر میگردانند، تازه میگوید: به عدد
شن ریزهها الحمدلله! یک دختر هرچه از بستگانش را میکشند از خدا دست
برنمیدارد. یک دختر هم سر لاکش مانده است. میگوییم: شما شانزده رقم جنس
حلال داری. این یکی حرام است نیاور. میگوید: آخر این مشتری دارد. سود
دارد. بابا لقمه حلال بخور. خدا خواسته باشد... تاجر هست ولی گداست. دکانش
سوپر است. دویست رقم جنس دارد. یک رقم از این جنسها حرام است، دل نمیکند.
یکی مثل بچه امام حسین از همه چیز دل میکند و خدا را شکر میکند. یکی
دویست رقم جنس در مغازهاش است و از یک آدامس نمیگذرد. خوشا به حال آنهایی
که صیاد و غواص هستند. خوشا به حال آنهایی که جوهر دارند.
«والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته»