متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن منبع: gharaati.ir

متن درسهای از قرآن

درسهای از قرآن منبع: gharaati.ir

درسهایی از قرآن با موضوع وظیفه والدین و مربیان در پرورش نسل نو

,جواب درسهایی از قران, پاسخ درسهایی از قرآن, جواب درس هایی از قران, پاسخ درس هایی از قران, جواب درس هایی از قرآن, پاسخ درس هایی از قرآن, پاسخ درسهایی از قران, جواب درسهایی از قرآن, درسهایی از قرآن, درسهایی از قران, پاسخ سوالات درسهایی از قرآن, جواب سوالات درسهایی از قرآن, درس هایی از قران, جواب درسهایی از قران این هفته, درسهایی ازقران, درس هایی از قرآن, پاسخ سوالات درس هایی از قران, پاسخ سوالات درسهایی از قران, جواب سوالات درس هایی از قران, جواب سوالات درسهایی از قران, جواب مسابقه درسهایی از قرآن, پاسخ سوالات درس هایی از قرآن, درسهایی از قرآن جواب, پاسخ درسهایی ازقران, جواب درسهایی ازقران, سوالات درسهایی از قرآن, جواب سوالات درس هایی از قرآن, پاسخنامه درسهایی از قرآن, پاسخ درسهایی ازقرآن,

وظیفه والدین و مربیان در پرورش نسل نو

تاریخ پخش: 05/12/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در دنیای فرآورده‌های نفتی کار می‌کنند. یاد تقریباً چهل سال پیش خودم افتادم. چهل سال پیش یک طلبه‌ی جوانی بودم، ما را به یتیم خانه‌ی قم بردند. دار الایتامی بود که بچه‌های یتیم بودند و ما می‌خواستیم برای آنها توحید بگوییم. از همین فرآورده‌های نفتی توحید را گفتم. حالا یاد چهل سال پیش افتادم. گفتم: بچه‌ها! شما بگویید از نفت چه برمی‌آید؟ 1- بنزین، گازوئیل، روغن، قیر، شما بگویید... نفت سفید، نفت گاز؟ سوخت هواپیما و غیره... از نفت این چیزها درست می‌شود. نفت خودش به این صورت درمی‌آید یا دستگاه دارد؟ دستگاه دارد به نام پالایش. پالایشگاه خودش درست شده یا سازنده دارد؟ سازنده دارد. پس از نفت چیزهایی توسط دستگاه پالایش درمی‌آید که سازنده دارد. بچه که شیر می‌خورد. این شیر مادر در بدن بچه یک ناخن می‌شود. استخوان می‌شو، اشک می‌شود، آب دهان می‌شود، اشک شور، آب دهان شیرین، آب دهان می‌شود. استخوان می‌شود، خون می‌شود. گوشت می‌شود. پس نفت، شیر، از نفت چیزهایی، از شیر چیزهایی، این نفت دستگاه دارد، بدن هم دستگاهی به نام گوارش دارد. آن پالایش، این گوارش، پالایش سازنده دارد، گوارش هم باید سازنده داشته باشد. این خداشناسی برای بچه یتیم‌ها! گرفتید چه شد؟
نفت و شیر، چیزهایی، چیزهایی... با دستگاه، با دستگاه. اسم دستگاه پالایش است و اسم دستگاه گوارش است. پالایش سازنده می‌خواهد و گوارش هم سازنده می‌خواهد. این یک توحید است که برای بچه یتیم‌های ده، دوازده ساله گفتم. یک صلوات ختم کنید به یاد چهل سال پیش. (صلوات حضار)
امام حسین می‌فرماید: کور شود چشمی که خدا را نبیند. شما نگاه کنید یک علف به یک مزه است. علف چند رقم مزه ندارد. حیوان می‌خورد. گوسفند هرجایش یک مزه‌ای دارد. مغز گوسفند یک مزه دارد. بناگوش یک مزه دارد. چشمش یک مزه دارد. پاچه‌اش یک مزه دیگر دارد. آنجا که گوشتش راسته است، یک مزه دارد. رانش یک مزه دارد. دست گوسفند، جگرش یک مزه دارد. کلیه‌اش یک مزه دارد. شش یک مزه دارد. از یک علف سی رقم مزه درمی‌آید. انسان در خدا شک کند؟!  
1- توجه به تربیت فرزندان، در کنار تأمین نیازهای مادی
یک مسأله‌ای که امروز می‌خواهم بگویم این است که آموزش و پرورش و دانشگاه و ما طلبه‌ها که به نحوی معلم و مبلغ هستیم، فکر می‌کنیم در اینکه یک چیزی را یاد دادیم، یا پدر و مادرها فکر می‌کنند بچه‌شان را کت و شلوارش را خریدند، عیدی دادند و حمام بردند، آرایشگاه بردند و اصلاح کردند و ثبت نام کردند، یا دختر بزرگ شد و جهازیه‌اش جور شد، ما به قسمت‌های این رقمی می‌پردازیم. اما آیا کار همین است؟ یک معلم خوب کیست؟ سیمای یک معلم خوب یا یک پدر و مادر خوب یا یک استاد دانشگاه خوب چیست؟ 1- اول باید جهل را علم کند. این الحمدلله می‌شود و از کارهای آموزشی است. اما موضوع... نشانه‌ی معلم، مربی، والدین، مسئولین خوب.
معلم و مربی و والدین و مسئول خوب کسی است که 1- جهل را علم کند. اینکه می‌شود. ولی مسأله‌ِی دوم یأس را امید کند. طرف باسواد است اما معلوم نیست، تحصیلاتش بالا است ولی ایمانش ضعیف است.
گفت: خیابان‌هایش بزرگ است، روحش کوچک است. قدش بلند است، همتش کوتاه است. می‌گوییم: چرا ازدواج نمی‌کنید؟ می‌گوید: خرجی چه کنیم؟ یعنی خدایا اگر یکی باشم تو می‌توانی خرج مرا بدهی، اما اگر ازدواج کردیم و دو تا شدیم از کجا قدرت داری؟ این مشکل توحیدی دارد. یا دو جا رفته به او زن ندادند. دیگر می‌گوید: آقا ول کن دیگر اصلاً ازدواج نمی‌کنم. یا ازدواجش شکست خورده و به طلاق کشیده شده است. می‌گوید: ما اگر شانس داشتیم همان همسر اول ما خوب بود. یأس! قرآن در مورد ازدواج‌هایی که شکست می‌خورد، اصلاً در مورد این آیه خصوصی داریم که شاید بعد از این یک فرجی برسد.
2- شکست در زندگی، بستر رشد و پیشرفت
شاید ازدواج دوم بهتر باشد. اینکه چون من شکست خوردم پس بدبخت هستم، چون از کنکور رد شدم پس بدبخت هستم. چون در این تجارت شکست خوردم، پس بدبخت هستم. جوان‌های ما از دختر و پسر زود مأیوس می‌شوند. با یک شکست... واقعاً شکستنی هستند. جامعه ما باسواد هست اما شکستنی است. ما باید در مقابل دشمنانی که می‌خواهند ما را به یأس بکشانند، نمی‌شود، نشد، ما باید در خودمان امید را تقویت کنیم. خود این شکست‌ها عامل رشد است. گاهی وقت‌ها انسان یک جایی شکست می‌خورد اما با این رشد می‌کند.          
من می‌خواستم دبیرستان بروم، دکتر و مهندس شوم. پدر من می‌خواست من طلبه شوم. هرشب چانه می‌زدیم. پدر ما حرص می‌خورد، من هم می‌گفتم: من باید بروم. بالاخره در اثر فشار ما رفتیم دبیرستان ثبت نام کردیم. سال اول من در دبیرستان شکست خوردم. رفوزه نشدم. برخوردی با بعضی بچه‌ها پیدا شد که روز آخر این بچه‌های دبیرستانی سر من ریختند و مرا کتک زدند. هفده نفر مرا زدند. من دیگر رمق بلند شدن نداشتم. آنها خسته شدند و رفتند و من هم مدتی کنار کوچه‌های کاشان افتاده بودم. بلند شدم دیدم نمی‌توانم بلند شوم. دولا دولا خودم را به خانه رساندم. صورتم سیاه، پدرم گفت: چطور شد، چرا اینطور شدی؟ گفتم: می‌خواهم طلبه شوم! (خنده حضار) دست آنهایی که مرا زدند، درد نکند. اگر این کتک را نخورده بودم، الآن من 38 سال است در تلویزیون معلم هستم. 38 سال است یک شب جمعه تعطیل نشده است. در کل 38 سال یک شب جمعه از طرف ما تعطیل نشده است. یکوقت آدم کتک می‌خورد ولی از کجا... مگر لیموترش بد است؟ اگر آدم هنر داشته باشد از همان لیموترش لیموناد درست می‌کند. نه هر شیرینی، شیرین است. لیموشیرین، شیرین است ولی یک لحظه تلخ می‌شود. نه هر ترشی بد است، لیموترش بد است ولی مدت‌ها می‌ماند. معلم، مربی، استاد، پدر و مادر باید به بچه‌اش امید بدهد. قرآن می‌گوید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (شرح/5) سختی‌ها می‌گذرد. یکی از شعرهایی که آخرهای زمان شاه می‌خواندند، می‌گفتند: سحر می‌شود، سحر می‌شود، تاریکی‌ها به در می‌شود! شعر می‌خواندند، یک عده هم اینها را می‌خواندند.
3- تقویت روحیه امید و شجاعت در جوانان
ترس او را به شجاعت تبدیل کند. به ما گفتند: با آدم ترسو مشورت نکن! نه، نه، نه! یکبار غرق می‌شوی. آدم تا آخر عمرش می‌گوید: یکبار غرق می‌شویم پس شنا بلد نمی‌شویم. نه نه! یکبار هم تصادف می‌کنیم، پس سوار ماشین هم نشویم. یکبار هم هواپیما سقوط می‌کند پس سوار هواپیما نشویم. یکبار که ما باید ترس مردم را تبدیل به شجاعت کنیم. امام خمینی(ره) یک انسانی بود که 35 میلیون، چون اول انقلاب 35 میلیون جمعیت داشت. 35 میلیون ترسو را شجاع کرد. این را مربی خوب می‌گویند. پدر و مادر باید به بچه‌شان جگر بدهند. شجاعت بدهند. حتی اگر یکوقت بچه‌شان شکست خورد، نگویند: پشت ماشین ننشین. تو یکبار ماشین را بردی به دیوار زدی. دیگر سوار ماشین نشو. خوب باید چند بار دیگر هم به دیوار بزند تا خوب شود. تا انسان کلاه سرش نرود که... انسان تا شکست نخورد، پیروز نمی‌شود. بچه‌هایمان را نترسانیم. به ما گفتند: با آدم ترسو مشورت نکن. از همه‌ی رشدها تو را باز می‌دارد. البته تهوّر هم خوب نیست. که آدم بی کله راه برود. هم تهوّر بد است، هم ترسو نباشد، هم بی‌کله نباشد. اعتدال داشته باشد.
اعراض او را به استقبال تبدیل کند. از یک چیزی بدش می‌آید. یک کاری کند این گرایش پیدا کند. بچه راجع به نماز سنگین است. چه کنیم بچه را به نماز دعوت کنیم؟ شروع کنیم نعمت‌های خدا را بشماریم. اگر کسی یک دوربین عکاسی به شما داد، چقدر دوستش داری؟ حالا خدا دو تا دوربین به شما داده است. یک جفت چشم به شما داده است. چشم شما هم عکس ساده برمی‌دارد. هم عکس رنگی، هم از دور، هم از نزدیک، از سه طرف عکس برمی‌دارد. نود سال، صد سال فیلم برداری می‌کند. خودش هم اتوماتیک حفاظت می‌شود. اشک شور چشم شما از پی است. چون پی است اگر با آب و نمک قاطی نشود خراب می‌شود. اشک ما شور است. مژه گذاشته، چیزی در چشم من نرود. پلک گذاشته، چشم را در گودی قرار داده است. هرچه هم زدی، آسیب نبیند. ابرو گذاشته که جلوی فشار نور را بگیرد. اگر ابرو نبود، نور خورشید چشمت را اذیت می‌کرد. نعمت انگشت، نعمت پا، نعمت محبت، نعمت عقل، نعمت باران، یک باد نمی‌آید، شهرهای کلان‌شهرها خفه می‌شوند. همه منتظر هستند یک بادی بیاید، این هوای کثیف را ببرد. ما به باد و باران نیاز داریم. واقعاً این ریزگردهایی که الآن در خوزستان پیدا می‌شود اگر در زمان جنگ پیدا می‌شد، شکست ما قطعی بود. چشم نمی‌بیند. چطور می‌شد جنگ کرد؟ هشت سال جنگیدیم ریز گردها نبود. نعمت‌های الهی، حتی تلخی‌ها هم درونش نعمت است. ما اگر فشار سرما نبود، گرمکن درست نمی‌کردیم. اگر فشار گرما نبود کولر درست نمی‌کردیم. اگر بیماری نبود، داروسازی نبود. یعنی این بیماری‌ها و تلخی‌ها و فقرها هم درونش مثل لیموترش است. لیموترش است ولی در همین لیموترش هم آثار و ویتامین‌ها و برکاتی است.
4- بررسی عوامل شکست و ناکامی در تحصیل
یک بچه‌ای که اعراض می‌کند، نمی‌خواهد درس بخواند، نگاه کنیم چرا نمی‌خواهد. کتابش سنگین است. معلمش بداخلاق است. مدرسه‌اش دور است. این آقا چرا مسجد نمی‌آید؟ نماز را طول می‌دهیم؟ مسجد دور است؟ شما الآن هرکجای ایران. خواسته باشی سیگار بکشی، چند متر راه بروی به سیگاری می‌رسی؟ شاید سی رقم برای واردات بدن شما چیز دارید. ساندویچ، عدسی، حلیم، پیتزا، کله پاچه، جگر، سیراب شیردان، بیسکوییت، یعنی برای ورود به شکم چند رقم راه بروید انواع دکان‌ها هست. اما اگر انسان ادرارش بگیرد، گاهی پنج کیلومتر راه می‌رود، دستشویی نیست. برای واردات هست، برای صادرات نیست. (خنده حضار)
اخیراً شهرداری‌ها یک کارهایی کردند ولی بالاخره وقتی ما پیرمرد زیاد داریم، مرض بیماری قند زیاد داریم، افرادی داریم بیماری قند دارند نمی‌توانند خودشان را نگه دارند. بیماری است دیگر. افراد خیری هم بیایند یک قسمت‌هایی را در جاده‌ها دستشویی بسازند. الحمدلله مسجدسازی راه افتاد. حالا دستشویی سازی هم عبادت است.
یک زمانی مدرسه‌ها دستشویی کم داشتند. بچه‌ها در صف بودند، بعضی‌ از بچه‌ها ادرارشان را نگه می‌داشتند، تا ظهر که خانه بروند. من وقتی متوجه شدم خیلی تلاش کردم. گفتند: بودجه نیست. زمان جنگ بود و انقلاب بود و بودجه نبود. آموزش و پرورش مدرسه‌های چند شیفتی داشت و خیلی مشکل بود. می‌آمدند از من برای سخنرانی دعوت می‌کردند، می‌گفتم: من به شرطی سخنرانی می‌آیم که ده تا مستراح بسازید. نمی‌خواهید نمی‌آیم. آن زمان هرکس می‌آمد از من دعوت کند، شرط سخنرانی من این بود که یکی دو تا مستراح بسازد. یکی گفت: من پولم قابل نیست. گفتم: اگر شک داری، ثواب سخنرانی من برای تو و ثواب مستراح سازی تو برای من! گاهی مستراح سازی عبادت است. اسمش بد است ولی به هر حال این مسأله یک طوری کنیم که چرا مسجد نمی‌آید؟ آب سرد است. اگر آب گرم باشد بچه‌ها می‌آیند وضو می‌گیرند. حمد و سوره اگر قشنگ باشد جاذبه دارد. مسجد اگر تمیز باشد جاذبه دارد. باید مربی و معلم غیر از آموزش این اعراض این را که سنگین است به استقبال تبدیل کنیم.
5- تقویت روحیه وحدت و جمع‌گرایی در نسل نو
تفرقه را به وحدت تبدیل کنیم. وحدت را یک آیه هست حفظ هستید. چند آیه هم هست حفظ نیستید. من غصه‌ی آیات را می‌خورم. قرآن هم شانس دارد. بعضی از آیاتش را همه مردم عمل می‌کنند. مثل آیه‌ی «کُلوا» بخورید. تنها آیه‌ای است که روی کره‌ی زمین همه به آن عمل می‌کنند. بعضی آیات است که هیچکس به آن عمل نمی‌کند. «یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِیاماً»  قرآن می‌گوید: آدم‌هایی هستند شب تا صبح در حال عبادت هستند، چه کسی عمل می‌کند؟ «سُجَّداً وَ بُکِیًّا» (مریم/58) در حال سجده گریه می‌کند. چه کسی عمل می‌کند؟ «لا یَخْشَوْنَ‏ أَحَدا» (احزاب/39) از احدی نمی‌ترسند. ما فقط امام خمینی را دیدیم که از هیچکس نمی‌ترسید. باقی‌ها می‌ترسند. قرآن بعضی از آیاتش را همه عمل می‌کنند. بعضی بیست درصد عمل می‌کنند. بعضی سی درصد عمل می‌کنند. آیه‌ای که همه حفظ هستند این است. نصفش را من می‌گویم و نصفش را شما بگویید. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آل‌عمران/103) این آیه را همه ایرانی‌ها حفظ هستند. یعنی همه متحد شوید. ولی بعضی آیه‌هاست برای وحدت است و کسی بلد نیست. مثل این آیه که حضرت موسی از کوه طور برگشت، دید مردم خداپرست دور یک مجسمه‌ی گوساله جمع شدند و فکر می‌کنند این خداست. خیلی عصبانی شد که من این همه زحمت کشیدم و شما را به خدا دعوت کردم، رفتید گوساله پرست شدید، این سر برادرش را گرفت، «وَ أَخَذَ بِرَأْسِ أَخِیهِ‏ یَجُرُّه‏» (اعراف/150) این سر برادر را گرفت و کشید، گفت: چرا گذاشتی اینها گوساله پرست شوند؟ «إِنِّی خَشِیتُ‏» من ترسیدم، «أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» (طه/94) من ترسیدم تفرقه شود. می‌توانستم با انقلاب و قدرت جلویش را بگیرم ولی ترسیدم دو دستگی ایجاد شود. تشخیص دادم یک عده گوساله پرست شوند ولی جامعه متحد شود. بهتر از این است که خدا پرست شوند ولی با هم اختلاف داشته باشند. گوساله پرستی که متحد باشند، بهتر از خداپرستی است که با هم درگیر باشند. خیلی آیه‌ی مهمی است. «إِنِّی خَشِیتُ‏ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَیْنَ بَنِی إِسْرائِیلَ» من ترسیدم بیایی به من بگویی: بین بنی اسرائیل این جناح را ایجاد کردیم. ما مشرک را بت پرست می‌دانیم. قرآن مشرک را کسانی می‌داند که عامل تفرقه هستند. «لا تَکُونُوا مِنَ الْمُشْرِکِینَ مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ‏» (روم/ 32- 31) مشرک نباشید، مشرک کیست؟ نه فقط خورشید پرست و ماه پرست و بت پرست، «مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ‏» در دین تفرقه هست. این هیأت با آن هیأت، این مسجد با آن مسجد، حزب اللهی‌ها، حزب اللهی‌ها با هم درگیر هستند. اختلاف نظر دارند و هیچکدام هم بعضی‌هایشان کوتاه نمی‌آیند. معلم و مربی خوب کسی است که تفرقه را به وحدت تبدیل کند.
6- تبدیل کینه‌ها به محبت و دوستی
کینه را به محبت تبدیل کند. صرف اینکه من کلاس و دانشگاه و حوزه بروم، یک چیزی یاد بچه‌ها بدهم. آنها حفظ کنند نمره بگیرند، اینکه آدم نشد. محفوظات، نمره، مدرک، ولی این حاضر نیست این کینه از دست برود. برود بنشیند با کسی که کینه دارد بگوید: چرا کینه داری؟ بگوید: چنین شده، چنین شده. شاید او درست می‌گوید.
یک کسی چلوکبابی رفت، غذا خورد. سرش را پایین انداخت و پول نداد. رستورانی گفت: آقا، شما پول ندادی! گفت: درست می‌گویی. گفت: درست می‌گویم بده! گفت: درست می‌گویی. هی گفت: پول بده، گفت: درست می‌گویی. یک نفر غذا می‌خورد گفت: آقا چرا مردم آزاری می‌کنی؟ خوب بده! گفت: تو هم درست می‌گویی! یک نفر گفت: شاید ندارد. گفت: آهان تو هم درست می‌گویی! این آقایی که کینه‌اش را داری ممکن است بر آن اساس، با او صحبت کند ممکن است قصه حل شود.
گاهی یک صحنه‌هایی پیش می‌آید، که یک خاطره خودم دارم. یا گفتم یا نگفتم. در مکه در مسجد الحرام نشسته بودم، سرگرم حرف بودم، یک کسی آمد این دست مرا که روی زانوی من بود بوسید و رفت. منتهی خوب گاز نگرفت، لبش را گذاشت و برداشت، من نفهمیدم. چون سرگرم حرف بودم، نفهمیدم. یک نفر گفت: آقای قرائتی! گفتم: بله. گفت: دعا کن خدا تکبر تو را بگیرد. گفتم: خدایا تکبر مرا بگیر. از من چیزی دیدی؟ گفت: بله. یک پیرمرد دوید آمد دستت را بوسید. باید دستت را بکشی. او سنش از تو بیشتر بود. نباید بگذاری پیرمرد دستت را ببوسد. گفتم: والله، نفهمیدم. مشغول حرف زدن بودم متوجه نشدم. حواسم را جمع می‌کنم. متشکر! رفت و باز حرف را که ادامه دادیم، یکی دیگر آمد دستم را ببوسد، چون دیگر حواسم جمع بود، دستم را پیش گرفتم. باز دیدم یک نفر گفت: آقای قرائتی دعا کن خدا تکبرت را بگیرد. گفتم: چه کردم؟ گفت: یک پیرمرد با یک عشقی می‌آید دستت را ببوسد، چرا دستت را می‌کشی؟ گفتم... کاشانی‌ها می‌گویند: با چه روغنی نافت را برداریم؟ یعنی با چه بیانی حرف بزنیم... چون هرکاری می‌کنیم هرکسی یک چیزی می‌گوید.
گاهی وقت‌ها کینه کسی را داریم براساس... مثلاً فکر می‌کنیم ایشان پول دارد، نمی‌تواند مشکل مرا حل کند. براساس فکر می‌آید تقاضا می‌کند. براساس خیال، کسی نهضت سوادآموزی آمد، گفت: خواب دیدم امام رضا به من گفته: اینقدر گریه نکن. بدهکار هستی نزد قرائتی برو، بدهی تو را حل می‌کند. (خنده حضار) گفتم: به امام رضا بگو: شما دیگر مثل بعضی بازاری‌ها چک بی‌محل نده. اول پول بفرست بعد حواله کن! بعضی بازاری‌ها چک بی‌محل می‌دهند. خیلی وقت‌ها براساس اینکه من می‌توانم این کار را بکنم...
همین امروز صبح کسی آمده که آقا من خواهرم لیسانس است و کار ندارد، این را به فلان اداره بنویس، استخدام کن. گفتم: در استخدام بسته است. رئیس جمهور هم در استخدام مانده است. میلیون‌ها تحصیل کرده داریم منتظر شغل هستند. گفت: نه به ما گفتند: اگر قرائتی بنویسد، کار پیدا می‌کند. گفتم: من خودم سه تا دختر لیسانس دارم هیچ جا استخدامشان نکردند. در استخدام بسته است، منتهی این در دنیای خیال می‌گوید: قرائتی برای ما یک امضا نکرد. کینه‌ی مرا دارد. می‌گوید: من دیگر مسجد هم نمی‌آیم. به او گفتم امضا کن، برای پسرخاله‌ی من امضاء نکرد. یعنی در دنیای خیال فکر می‌کند امضای من ایجاد اشتغال می‌کند. براساس فکرش نسبت به من کینه دارد. براساس کینه مسجد هم نمی‌آید. یعنی همه به هم بند است و پایش به هیچ جا بند نیست.
باید بنشینیم افرادی که کینه دارند، با آنها صحبت کنیم. واقعاً ممکن است توقع شما بی‌جا باشد. ممکن است بجا باشد. اگر بجاست، با آن طرف حرف بزنیم. اگر بی‌جاست با این طرف حرف بزنیم. معلم فقط اینکه بیاید یک چیزهایی یاد بدهد و برود، نیست. این معلم ناقصی است. معلم خوب کسی است که کینه‌ها را به محبت تبدیل کند.
7- برقراری عدالت میان فرزندان
یک مادری سه خرما داشت. یک خرما به این بچه داد. یک خرما به آن بچه داد. خرمای سوم را با دقت نصف کرد که تبعیض نباشد. حضرت زهرا وقتی دقت خانم را دید، گفت: مادر تو به خاطر این دقتت اهل بهشت هستی. مواظب هستی که... اگر یک بچه را بوسیدی، آن بچه را هم ببوس. یکی را می‌بوسی و یکی را نمی‌بوسی. به یکی می‌گویی: فاطمه خانم! به یکی می‌گویی:فاطی! چرا فاطی می‌گویی؟ یا به هردو فاطی بگو، یا به هردو فاطمه خانم بگو. «وَ آسِ بَیْنَهُمْ فِی اللَّحْظَةِ وَ النَّظْرَة» (نهج‌البلاغه/نامه 46) در نهج‌البلاغه داریم نگاه که می‌کنی به همه مردم یکسان نگاه کن. اینطور نباشد که یک کسی را ده ثانیه نگاه کنی و یک کسی را دو ثانیه. نگاه‌های شما یکسان باشد. حتی اگر پدر و مادر وصیت کنند که به این بچه بیشتر ارث بدهید و به او کمتر، گناه کبیره کرده است. «من الکبائر» اینکه در ارث یک بچه را بیشتر بدهی، یک بچه را کمتر بدهی... بله ممکن است یک بچه ضعیف باشد، کوچک باشد، آن یک دلیلی دارد. چون ضعیف‌تر است، بیشتر به او بده. مثل آدمی که پایش بزرگ است، کفشش گشادتر است. این تبعیض نیست.
چه می‌گویم؟ می‌خواهم بگویم: صرف اینکه برای عید لباس برای بچه‌ها خریدید و ثبت نام کردید و یک سفر او را بردید و سرش را شانه کردید و جهازیه‌‌اش را جور کردید و مسکن خریدید. برای این کارهای مادی دست شما درد نکند. ولی وظیفه‌ی ما اینجا تمام نمی‌شود. بچه شما کینه ای است. بنشین کینه را حل کن. بچه شما مأیوس است یأس او را برطرف کن. قرآن پر از قصه‌هایی است که می‌گوید: مأیوس نشو. بچه‌دار نشدی، مأیوس نشو. حضرت زکریا در پیری بچه‌دار شد. بچه‌دار نشدی، مأیوس نشو. حضرت ابراهیم صد ساله بچه‌دار شد. از درخت خشک هم می‌توانیم میوه درست کنیم. مریم درخت خشک را تکان بده برایت رطب تازه می‌آید. پرنده‌های ابابیل توانستند لشگر ابرهه را که فیل سوار بودند «تَرْمِیهِمْ‏ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّیل‏» (فیل/4) با پرنده‌ها می‌توانید. کلاغ می‌تواند معلم میلیاردها شود.
حضرت آدم دو بچه داشت، هابیل و قابیل یکی، یکی را کشت. فکری بود با جنازه‌اش چه کند؟ یک خرده بالای سرش ایستاد، فکر کرد و او را کشید. کلاغ آمد یک چیزی را زیر خاک کرد، گفت: تو مرده‌ات را زیر خاک کن. یعنی خدا بخواهد اشرف المخلوق را که پیغمبر است با تار عنکبوت حفظ می‌کند. به اینها هم باید رسید. اضطراب او را به آرامش تبدیل کنیم.
سنگدلی او را به نرم دلی تبدیل کنیم. کسالت او را به نشاط تبدیل کنیم. اسراف او را به صرفه‌جویی، دنیاگرایی را به ابد گرایی، اطاعت از نا اهل را به اطاعت از اولیای معصوم و عادل تبدیل کنیم. خلاصه وظیفه‌ی پدر و مادر و مربی و معلم و استاد دانشگاه و روحانی این نیست که فقط یک چیزهایی را یاد بدهد و برود. باید تفقد کرد.
من وقتی در تلویزیون رفتم، گفتم: خدا را شکر! هرچه بخواهم همه را یک شبه به همه مردم ایران می‌گویم. بعد دیدم فکرم اشتباه است. گاهی گفتگوی تن به تن اثری دارد که گفتگوی میلیونی ندارد. امام دو بار با من خصوصی صحبت کرد. من حرف‌های امام را که خصوصی به من گفت یادم هست اما سخنرانی‌های حضرت امام(ره) که در حسینیه‌ی جماران ضبط شد و میلیونی پخش شد، یادم رفته است. یعنی سخنرانی میلیونی از ذهنم پریده اما خصوصی یادم است. این کار حق است، کار باطلش، کار باطل هم همینطور است. تریاکی‌ها اینترنت دارند یا ماهواره یا فضای مجازی؟ مجله دارند یا روزنامه یا دانشکده؟ حوزه علمیه دارند یا مسجد و محراب و تریبون و منبر؟ تریاکی‌ها هیچی ندارند. خانه به خانه می‌روند، چهره به چهره و تن به تن تریاکی درست می‌کنند. (خنده حضار) همه شما در خط تریاکی‌ها بروید. موفق‌ترین راه‌های تبلیغ تریاکی‌ها هستند. یعنی اگر پانصد تا تریاکی را هرجا بکنی، حضرت عباسی سال دیگر هزار تا می‌شوند! ولی پانصد نماز خوان را هرجا بکنی حضرت عباسی ششصد نفر هم نمی‌شوند. موفق ترین گروه‌های تبلیغی تریاکی‌ها هستند آن هم بدون اینترنت و بودجه و تأمین اعتبار. تن به تن و چهره به چهره! برای چهره به چهره آیه داریم؟ بله! آیه‌اش این است «یا أبت» پدر جان، پدر با پسرش حرف می‌زند. «یا بنی» پسر جان! «قل لنسائک» با خانمت صحبت کن. پیغمبر درست است می‌گویی: «یا ایها الناس» با امت، اما «یا نساء النبی» خصوصی هم بگو. ما هم تبلیغ عمومی باید داشته باشیم، هم خصوصی.
اینکه ما بگوییم: ما درس را دادیم. کتاب را تمام کردیم. امتحان کردیم، اصلاً گاهی وقت‌ها معلم یک چیزی می‌فهمد که یک عمری سر کلاس متوجه نمی‌شود. لذا گفتند: گاهی وقت‌ها افراد را آدم نمی‌شناسد، در سفر آدم می‌شناسد. گاهی افراد را آدم در معامله می‌شناسد. با او معامله می‌کنیم می‌گوییم: عجب، نه، آنچه فکر کردیم، این نیست. صرف آموزش و لباس و مسکن، خوراک و پوشاک و مسکن، اینها اصول دین ما نیست. خوشا به حال استادی که یأس را تبدیل به امید، ترس را تبدیل به شجاعت، سنگدلی را تبدیل به نرم دلی، کینه را تبدیل به محبت می‌کند. یعنی غیر از آموزش‌های اینطوری به انسانیت انسان‌ها هم برسد.
خدایا هرجا غافل بودیم کم گذاشتیم، ببخش. ما را متوجه وظیفه‌مان قرار بده و توفیق عمل مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.