مسئولیت انسان در برابر دیدهها و شنیدههاتاریخ پخش: 28/11/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحث
ما در تفسیر و تحلیل یک آیه هست که همه ما به آن نیاز داریم. قرآن
میفرماید: «وَ لا تَقْفُ» پیگیری نکن، «ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ»
(اسراء/36) بعد میفرماید: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ
کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» یعنی چیزی را که علم نداری پیگیری
نکن. در مقابل شایعات است. یک چیزی در فضای مجازی آمده، در اینترنت آمده،
روزنامهها نوشتند، سایتها نوشتند. معنایش این نیست که راست میگویند. چون
سایت مثل دیوار کوچه است. در دیوار کوچه هم میشود نوشت زنده باد، هم
میشود نوشت مرده باد! اگر چیزی در سایت آمد معنایش این نیست که درست است،
ممکن است دروغ بگوید.
1- تقلید کورکورانه، یا تقلید از عالم
مواردش
مهم است. 1- تقلید کورکورانه، یک کسی کاری میکند ما هم از او تقلید
میکنیم. به چیزی که علم نداریم همینطور کورکورانه عقبش میرویم. ما چهار
رقم تقلید داریم، یک رقم درست است. سه تقلید غلط داریم. سه غلط را من
میگویم و درستش را شما بگویید. تقلید عالم از عالم غلط است. تو که خودت
میفهمی، این لباس تنگ است. میگوید: مد است. مد باشد. یک کسی دکان کفاشی
رفت، یک کفش تنگی به او داد. به کفاش گفت: این پای مرا میزند. گفت: حرف
نزن! من سی سال است کفاش هستم. گفت: من هم چهل سال است کفش میپوشم. تو سی
سال هست کفاش هستی معنایش این نیست که کارهایت درست است. ممکن است آدمهایی
با سابقهی زیاد دسته گل آب بدهند. تقلید عالم از عالم غلط است. 2- جاهل
از جاهل غلط است. 3- عالم از جاهل غلط است. فقط تقلیدی که درست است، تقلید
جاهل از عالم است. آن هم عالمی که با سوادترین و با تقوا ترین و اعلم باشد.
2-
تقلید از عادات، خیلی از عادات غلط است. هر منطقهای ممکن است یک عاداتی
داشته باشد. واعظهایی که منبر میروند، اگر خواسته باشند هدیهای به او
بدهند شب آخر میدهند. پول در پاکت میگذارند، اگر به آخوند زود پول دادند
معنایش این است که فردا شب دیگر نیایید. این اسرار آخوندی است. یعنی دیگر
نیا. امشب شب آخر است! یک آقای بزرگواری منبر رفت، ظاهراً منبرش را هم
نپسندیدند. همان شب اول پول را در پاکت گذاشتند یعنی خوش آمدی. این فردا شب
هم آمد. صاحبخانه گفت: مثل اینکه ایشان عادت مرا نمیداند. پول را دادم
یعنی دیگر خلاص! شب آخر است. گفت: ببخشید عادات ما این است که اگر به یک
واعظ پول دادیم یعنی فردا شب نیا. گفت: عادات ما طور دیگر است. عادات ما
اینطور است که اگر یک جایی یک شب رفتیم تا ده شب را برویم! این عادت دلیل
بر این نیست که کار درست است. ممکن است کسی یک عادت غلط داشته باشد.
2- خطر خیالبافی و توهمات بیپایه
3-
خیالات، «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» چیزی که به آن علم
نداری، یعنی خیال است. توهم است. میگفت: خانم من شش ماه است با من قهر
است. میگوییم: چرا؟ میگوید: من خواب دیدم تو یک زن دیگر هم گرفتی! چون
خواب دیده زندگی ما تلخ شده است. اینها همه در جامعه هست. چه افرادی که
براساس خیال زندگیشان را به هم میزنند. روی حساب خیال دخترش را به این
میدهد. فکر میکند این جوان مثلاً چون خوش تیپ است، خوش اخلاق هم هست. یا
دختر چون دختر فلانی است اگر داماد این خانواده شود، چنین و چنان است.
4-
پیشگوییها، من از بینندهها معذرت میخواهم روی میز نشستم. روی صندلی
بنشینم مخاطبین ما نمیبینند. حالا فوقش زشت است، زشت باشد. چه زشتی دارد؟
خدارو شکر چوب است...
پیشگوییها هم پایش به جایی بند نیست.
رمالها، کف بینها، یا خواب میبیند. خواب حجت نیست. من خواب دیدم فلانی
چطور است. این خوابها دلیل بر چیزی نیست. خواب ارزش ندارد. من حدس میزنم،
گمان میکنم. حتی قاضی اگر قضاوتش بدون علم باشد. شاهد بدون علم شهادت
بدهد. موضع گیری سیاسی، اینها در جامعه ما زیاد است.
3- اظهارنظرهای نادرست بر پایه اختلاف نظر سیاسی
دو
آدم سیاسی خیلی با هم تقابل داشتند، ضد هم بودند. در مکه اتاق اینها طوری
تقسیم شد که این دو نفر در یک اتاق زندگی کردند. من هم آن سال حج بودم.
گفتند: عجب! ما سایهی همدیگر را با تیر میزدیم. ولی در مکه در یک اتاق
بودیم دیدیم، این آدم خوبی است. او میگفت: والله این هم آدم خوبی است.
گاهی وقتها یک کسی که مرید کسی میشود، یک کسی که مخالف کسی میشود،
موضعگیریهای سیاسی خیلیهایش، او طرف را بیدین بیدین میبیند. ممکن است
بیدین باشد ولی با دلیل بگویید: دین دارد یا با دلیل بگویید بیدین است.
صرف اینکه چون هم افق شما نیست نمیشود به مردم گفت: فلانی بیدین است.
بیتقواست. خیلی وقتها هم افرادی که معروف به تقوا هستند، دسته گل آب
میدهند. این کجایش به تقوا میخورد؟ این کار تقوا نبود. یک خرده حواسمان
را جمع کنیم.
من قبلاً این را جایی گفتم. یک کسی مرحوم شد،
حالا پیرمردی، پیرزنی یا هرکسی، یک جوان. دفتر یکی از بزرگان میخواست
تسلیت بگوید. نوشت خبر فوت والدهی شما را به فلانی گفتیم، ایشان به شدت
ناراحت شد. یک تسلیتی از دفتر آقا برای صاحب عزا برود. آوردند امضاء کند،
گفت: شما نوشتید به شدت ناراحت شد. نه! من به شدت ناراحت نشدم. من امضاء
نمیکنم. نامه را عوض کردند که خبر فوت مادر شما یا پدر شما را به فلانی
دادیم، ایشان ناراحت شد. کلمه به شدت را برداشتند. رفتند امضاء کند. گفت:
من ناراحت هم نشدم. گفتند: چه بنویسیم؟ گفت: بنویسید خبر فوت مادر شما یا
پدر شما به فلانی رسید، ایشان استغفار کردند و طلب صبر برای شما کردند. خدا
ایشان را بیامرزد و به شما هم صبر بدهد. این درست است.
یکوقت
بعثه مقام معظم رهبری در مکه راهپیمایی کرده بود، خدا آل سعود را لعنت کند.
یک طوماری جمع کردند که مراسم برائت به بهترین وجه انجام شد. امضاء جمع
میکردند. نزد یک آقایی آمدند گفتند: شما امضاء کن. گفت: بهترین وجه نبود.
دیگر در خفقان و فشارهای حکومت سعودی، ایرانیها مقداری که توانستند در چند
خیمه با هم جمع شدند و اعلام برائتی کردند. اما بهترین وجه نبود. گفت: همه
نوشتند بهترین! گفت: من نمینویسم. آخرش گفت: من انشای خودم را مینویسم.
نوشت: با شرایط خفقان و هوای گرم و مشکلاتی که الآن در سعودی هست، از این
بهتر نمیشد. امضاء کرد. این طومار را که نزد مقام معظم رهبری بردند، همه
آنهایی که نوشته بودند به بهترین وجه، فرمود: آنها در رودروایسی گیر کردند.
فلانی که نوشته: در این شرایط بهتر از این نمیشد. این درست نوشته است.
طلبهای
نزد مرجعی رفت و گفت: شما اجازه میدهید ما زندگیمان را از سهم امام
اداره کنیم؟ گفت: اگر طلبهی با تقوا هستی بله. گفت: من نمیدانم تقوا
چیست. من گاهی نماز شب میخوانم و سالی دو سه بار هم بلند میشوم میبینم
آفتاب زده است. حالا اجازه میدهی یا نمیدهی؟ آقا خندید و گفت: اجازه
میدهم. راستش را بگو.
موضعگیریها، پیشگوییها، خوابها،
قضاوتها، شهادتها و گواهی دادنها، ستایشها، گاهی ما خیلی افراد را
بالا میبریم. کشور ما هم چهل ستون دارد و هم بیستون دارد. چهار ستون
نداریم. اصفهان میرویم میگوییم: چهل ستون کجاست؟ میگوید: بیست ستون است.
بیست تا درون آب است. عکس این ستونها در آب میافتد. آن که میگوید: چهل
تا، بیست تا درون آب است. میرویم کرمانشاه میگوییم: بیستون کجاست؟
میگوید: این ستون نیست. خودش کوه است. یعنی کوه را نمیبینیم، آب را
میبینیم. یا چهل ستون یا بیستون. چهار ستونی!
گاهی یک کسی را
خوشمان میآید. گاهی هم انتقاد میکنیم. انتقادها هم عالمانه نیست. کاه را
کوه میکنیم. گاهی چیزی را به خدا و دین نسبت میدهیم. مسأله شرعی است. با
شعر جواب میدهد. میگوید: نمازت درست است. برادر، خواهر! تو مسأله بلد
هستی؟ یک چیزهایی را میگوییم واجب که واجب نیست. یک چیزهایی را مستحب
میگوییم، که مستحب نیست. خدا اینطور گفته است. اینکه گفتند: حوزه علمیه،
اینکه گفتند: اعلم، میخواهد بگوید: دنبال موج نرو! تصمیمات ما چون در
شرایط هیجانی و بحرانی و اینهاست...
4- فریب کاری با سوگند و گریه دروغ
میگوید:
قسم خورد. مگر نمیشود قسم دروغ خورد؟ قرآن میگوید: یک عده روز قیامت هم
قسم دروغ میخورند. «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ»
(انعام/23) به خدا قسم ما مشرک نبودیم. بت پرست است، روز قیامت میگوید: به
خدا قسم بت پرست نیستم. قسم دروغ میشود خورد. قسم دروغ، چون قسم خورد
باور کردم. اتفاقاً بعضی آدم قسم میخورند، آدم بیشتر شک میکند. میگوید:
وقتی گفتی باور کردم. دیدم اصرار میکنی شک کردم. قسم خوردی فهمیدم دروغ
میگویی. البته به اسم خدا باید احترام قائل شد، اما میخواهم بگویم: هر
قسمی...
گریه کرد. مگر گریهی قلابی نداریم؟ برادران یوسف،
یوسف را درون چاه انداختند زار زار گریه کردند که گرگ او را خورد. «وَ جاؤُ
أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ» (یوسف/16) گاهی مادر چنان گریه میکند که
پسرش را علیه عروس تحریک کند. گاهی عروس چنان گریه میکند که پسر را علیه
مادرش تحریک کند. به گریه هم نمیشود اطمینان کرد. گریه دلیل نیست.
بیان
خوبی داشت. به بیان هم نمیشود اطمینان کرد. چون خوب حرف زد ما خوشمان
آمد. قرآن به پیغمبر میگوید: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ
قَوْلُه» (بقره/204) عربیهایی که میخوانم قرآن است. بعضیها چنان حرف
میزنند که تو پیغمبر هم تعجب میکنی. ماشاءالله! ماشاءالله! چه استدلالی!
چه قشنگ حرف زد. «یُعْجِبُکَ قَوْلُه» یعنی قولش تو را به تعجب وا
میدارد. بعد میگوید: «وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام» از آن پدر سوختههاست!
پس ببینید «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» سایتها،
اینترنتها، فضای مجازیها، قسمها، اشکها، سخنرانیها، هیچکدام دلیل بر
این نیست که این طرف راست میگوید یا دروغ؟ «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ
بِهِ عِلْمٌ»
5- مسئولیت انسان در برابر همه اعضاء
بعد
میگوید: «إِنَّ السَّمْعَ» سمع یعنی گوش. «وَ الْبَصَرَ» بصر یعنی چشم.
«وَ الْفُؤادَ» قلب، بعد نمیگوید: «سمع و بصر و فؤاد مسئولا» میگوید:
«کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» این «کُلُ اولئک» یعنی چه؟ خوب بود
اینطور بگوید: چشم و گوش و دل روز قیامت مورد سؤال هستند. میگوید: چشم و
گوش و دل، بعد میگوید: همهشان، همه یعنی این سه مورد را از باب نمونه
گفتم. از پا هم سؤال میکنند کجا رفتی؟ از دست هم سؤال میکنند به چه کسی
کتک زدی؟ یا دست چه کسی را گرفتی کمکش کنی؟ لذا اگر باقی اعضا نبود و فقط
همین سه تا بود، میگفت: «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ...
کانَ عَنْهُ مَسْؤُلًا» همین سه تا مورد سؤال هستند. یک «کُلُّ أُولئِکَ»
پشتش میگذارد. مثل اینکه میگویم: به ایشان و ایشان و ایشان چای بده،
کلشان! این یعنی این سه نفری که گفتم از باب نمونه گفتم. به همه چای بده،
وگرنه اگر همین سه نفر را میخواستم بگویم، میگفتم: ایشان و ایشان و ایشان
را چای بدهید. وقتی میگویم: ایشان و ایشان و ایشان، بعد میگویم:
همهشان، یعنی این سمع و بصر از باب نمونه بود. تمام اعضای ما مورد سؤال
است.
قرآن میگوید: پوست انسان روز قیامت حرف میزند. «وَ
قالُوا لِجُلُودِهِمْ» (فصلت/21) انسان مجرم به پوستش میگوید: «لِمَ
شَهِدْتُمْ» چرا علیه من شهادت میدهی؟ میگوید: دست خودم نیست. همین قدرتی
که این گوشت را (زبان) به سخن درآورد، قیامت این گوشت را به سخن درآورده
است. ما شنیدهها را... شما اگر یک نوار داشته باشی، حاضر هستی هر صدایی را
روی آن ضبط کنی؟ خدا یک نواری در مغز ما گذاشته است. چرا هرکس حرف میزند
گوش میدهید؟ «مَنْ اصْغى الى ناطِقٍ فَقَد عَبَدهُ» (کافی/ج6/ص434) کسی
که گوش بدهد به کسی که نطق دارد، سخنرانی میکند و حرف میزند، «فَقَد
عَبَدهُ» قطعاً عبد اوست. یعنی شما که به حرف من گوش میدهید. اگر حق
بگویم، عبد حق هستید. چرت و پرت بگویم، عبد چرت و پرت هستید. اینطور نیست
که حالا... انسان خیلی راحت حرف میزند.
زمان شاه در اتوبوس
سوار شدیم. طلبهی جوانی بودیم. یک کسی خواست حال ما را بگیرد. گفت: آقای
راننده! شیخ وارد شد موسیقی را روشن کن. او هم روشن کرد. من نشستم فکر
میکردم که الآن چه کنم؟ پیاده شوم؟ ساکت شوم؟ داد بزنم؟ داشتم فکر
میکردم، آن آقایی که گفت: موسیقی را روشن کن، گفت: شیخ از این موسیقی خوشت
میآید؟ گفتم: دارم فکر میکنم آیا مغز من صلاح است در اختیار این خواننده
باشد؟ این خواننده به من چه میدهد؟ آقا مجاز است. اصلاً ارشاد باید به ما
بگوید: این موسیقی مجاز است یا نه. اجازه موسیقی در خودت است. هر آهنگی را
خوشت آمد و تحریکت کرد، آن آهنگ برای شما جایز نیست. ممکن است این آهنگ کس
دیگر را تحریک نکند. مثل شکل، اگر یک شکل زیبا شما را تحریک کرد، برای شما
نگاه کردن حرام است. ممکن است یک کس دیگر به این شکل نگاه کند طوری نشود.
اختیارش دست خود شماست. خود شما میدانی با این آهنگ تحریک میشوی یا نه؟
با این نگاه، با این رابطه، با این رفیق شویم یا رفیق نشویم؟ ممکن است رفیق
شدن واجب باشد، ممکن است حرام باشد. این رفیق تو را به کجا میکشاند؟ فکر
تو را، زبان تو را، چشم تو را با چه چیزی پر می کند؟ این حرفها نوار مغزت
را پر میکند. این نوار مغز تو حلال است پر شود یا نه؟ بدان که حساب و
کتاب دارد. مو را از ماست میکشند.
لقمان به پسرش میگوید. در
قرآن است، ذرهای کم و زیاد شود، زیر سنگها باشد، یا در عمق دریا و در اوج
آسمان باشد، «یَأْتِ بِهَا اللَّه» (لقمان/16) همه را خدا حاضر میکند.
«وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» (کهف/49) یعنی تمام کارهای ما روز قیامت
حاضر است. قرآن بخوانم. آیهاش یادم رفت. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
6- ثبت و ضبط همه کارهای انسان در دنیا
تمام
کارهای ما نوشته میشود. قرآن میگوید: لبی که تکان میدهی مینویسیم. «ما
یَلْفِظُ مِنْ قَوْل إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِید» (ق/18) یعنی لبت را
که تکان میدهی مینویسیم. عربیهایی که میخوانم فارسها میفهمند. «وَ
رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُونَ» (زخرف/80) یعنی فرشتهها «یَکتُبون»
مینویسند. روز قیامت لوحی جلوی انسان باز میشود، اینها حدیث نیست. البته
حدیث هم معتبر داریم. ولی میخواهم بگویم قرآن است که دیگر شیعه و سنی
ندارد. کوچک و بزرگ ندارد. لوحی جلوی انسان باز میشود. «وَ وُضِعَ
الْکِتابُ» (کهف/49) کتاب باز میشود. در قرآن سه رقم کتاب داریم. هر فردی
یک پرونده دارد. هر امتی یک پرونده دارد. پروندهها مختلف است. مثل چیزی که
شما میخری، یک نسخهاش در این اداره است و یک نسخهاش هم با کامپیوتر در
مرکز است. قرآن میگوید: «کُلُ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى کِتابِهَا»
(جاثیه/28) هر امتی یک کتاب دارد. هر فردی هم یک کتاب دارد. لوح باز
میشود، میگویند: «اقْرَأْ کِتابَک» (اسراء/14) بخوان. انسان میبیند
اِ... همه چیزهایش را نوشتند. میگوید: «ما لِهذَا الْکِتابِ» (کهف/49) این
چه کتابی است؟ «لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها»
ریز و درشت کارها را نوشته است. ایمان به معاد کم شده وگرنه حقوق نجومی و
اختلاس و زد و بندهایی که میشود، ایمان به خدا نیست. ما یادمان رفته،
«فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَه، وَ مَنْ یَعْمَلْ
مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَه» (زلزله/7 و8) به اندازهی وزن یک ذره در
روز قیامت حاضر میشود. «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً» (کهف/49) تمام
عملکردها حاضر میشود. انسان میگوید: عجب غلطی کردیم. ای کاش بین من و این
عمل بعد المشرقین بود. کاش این یک طرف دنیا بود و ما یک طرف دنیا بودیم.
آمده مقابل ما ایستاده است! «وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً».«لا
یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها» ریز و درشت کارهای
مرا نوشته است.
7- علم خداوند به صداقت یا خیانت در رفتار
حتی
میگوید: پشت حرفهایت هم هرچه هست، مینویسم. «یَعْلَمُ خائِنَةَ
الْأَعْیُنِ» (غافر/19) یعنی شما نگاه که میکنی، پوستت، یعنی فیزیکش این
است که شما نگاه میکنی. اما در این نگاه چه هدفی داری، نگاه عبوسانه است.
نگاه ترحمی است؟ نگاه عاشقی است؟ نگاه تهدیدی است؟ نگاه میکنی او را خجالت
بدهی. چون گاهی آدم به کسی نگاه میکند، میخواهد او را خجالت بده. گاهی
نگاه میکند او را بترساند. گاهی نگاه میکند، نگاه عاطفی و ترحمی است.
قرآن میگوید: «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ» نگاه میکنی، پشت نگاه
هم... حتی آدمهایی که صادق هستند. راستگو است، قرآن میگوید: هر راستگویی
ارزش ندارد. «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِم» (احزاب/8) ما
آدمهایی را هم که راستگو هستند، میخواهیم ببینیم چرا راست میگویند؟ ممکن
است کسی راست بگوید ولی هدفش از راست گفتن خدا نیست. یک هدف دیگر دارد.
من
یکوقت این مثال را یکجایی زدم. بنده از مسجد بیرون میآیم، یک خانم جوان
زیبایی میآید میگوید: حاج آقا یک سؤالی دارم. این خانم کنار من میایستد و
سؤال میکند. مریدهای مسجد میگویند: ببینیم قرائتی به این نگاه میکند یا
نه؟ هرکدام از یک گوشه مسجد نگاه میکنند. من هم چون میبینم مریدهایم را
از دست میدهم اگر نگاه کنم، سرم را پایین میاندازم و میگویم: بله خانم!
اینطور است. اینطور است. به خانم نگاه نمیکنم نه به خاطر اینکه خدا گفته
نگاه نکن. مریدهایم را از دست میدهم. لذا قرآن میگوید: ممکن ته بعضی
تقواها هم تقوا نباشد. پوستش تقواست. ته آن چیز دیگری است.
یک
بازاری یک مشتری دید، معامله که تمام شد، عقب مشتری رفت گفت: آقا ببخشید
مثل اینکه من یک دو ریال اشتباه از شما گرفتم یا یک قاشق چایخوری کم و زیاد
شده است. مشتری گفت: چقدر این با تقواست. همین که دید زیادی است عقب من
دوید پس داد! گفت: پس باقی جنس را هم از او بخریم. برگشت باقی جنسها را
بخرد، سرش کلاه گذاشت. یعنی یک قاشق چایخوری پس میدهد... شما باقلوای یزد
نزد من میآوری. من نمیخورم. این علامت این است که قرائتی آدم خوبی است؟
نه. من محاسبه میکنم این باقلوا را بخوری، دیگر پلو را نمیتوانی بخوری.
جلوی اشتهای تو را میگیرد. من که باقلوا نمیخورم برای این است که یک دیس
پلو بخورم. این علامت زهد من نیست. نگاه نمیکنم برای اینکه مریدهایم را از
دست ندهم. به مشتری میگویم اینجا حق با شماست که این مرید من شود و باقی
جنسهایش را هم از من بخرد. «لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِم»
قرآن میگوید: آدمهای صادق هم «عَن صِدقِهم» میگوید: شما صداقت داشتید
دروغ نگفتید، اما هدف تو از راستگویی خدا نبود. خیلی کار مشکل است و ما زیر
نظر هستیم. «إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤاد» حالا هر فیلمی را
ما باید ببینیم. فیلمهای تلویزیون شبکههای مختلف دارد، ولی عمر من برای
تلویزیون نیست. هر فیلمی را که فکر میکنی به شما رشد میدهد، حالا رشد
عقلی، رشد علمی، رشد دینی، حتی رشد جسمی، یاد میدهد این غذا را این رقمی
بپز. یا این رقمی ورزش کن. تغذیه و ورزش هم رشد جسمی است. یک رشدی باید در
آن باشد. وگرنه خوب به من میگویند: پای تلویزیون نشستی چه چیزی گیرت آمد؟
این کتاب را خواندی چه چیزی گیرت آمد؟ بسیاری از مطالبی که در کتابها هست،
حتی کتابهای درسی و حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش هست، بسیاری از
حرفها رشد درونش نیست. جهت اطلاع است.
یک شعاری من میدهم،
شعار نیست. میخواهم کلمهی حقی را بگویم. خواهش میکنم این را آموزش و
پرورش و دانشگاه و طلبه، هر چیزی که میگویید یا میشنوید، یا باید واجب
باشد، یا لااقل مستحب باشد. یا مشکل فرد را حل کند، یا مشکل جامعه را حل
کند. یکبار دیگر یا واجب باشد. یا مستحب باشد. یا مشکل فرد را حل کند یا
مشکل جامعه را حل کند.
از من پرسید: امام زمان(ع) زن و بچه
دارد؟ گفتم: واجب است بدانی؟ گفت: نه جزء واجبات نیست. گفتم: مستحب است
بدانی؟ گفت: مستحب هم نیست. گفتم: شما مشکل شخصی با خانم ایشان داری؟ گفت:
نه! گفتم: الآن مشکل جامعه ما زن امام زمان است؟ گفت: نه. گفتم: یک سؤالی
کردی که نه واجب بود و نه مستحب بود. نه مشکل فرد بود، نه مشکل جامعه بود.
برای چه وقتت را صرف میکنی؟ «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْم»
عمر ما محدود است. نیازهای ما زیاد است. کارهای زمین مانده زیاد است.
میخواهی جایزه بدهی، عیدی بدهی، فکر کن عیدی بدهی که درونش رشد باشد.
ماندگار باشد. مورد نیاز باشد. گاهی وقتها عیدیهای ما، مهمانیهای ما،
دید و بازدیدهای ما هدر میرود. یعنی هدفمند نیست. قرآن میگوید: حتی اگر
زن و شوهری هم خوابی میکنند، همخوابیشان باید هدفمند باشد. آیهاش را
میخوانم ولی از ترجمه معذورم چون ترجمهاش سکسی است. (خنده حضار)
«نِساؤُکُمْ
حَرْثٌ لَکُمْ فَأْتُوا حَرْثَکُمْ أَنَّى شِئْتُم» (بقره/223) اجمالش
این است که حتی همخوابی زن و شوهر، بعد میگوید: «وَ قَدِّمُوا
لِأَنْفُسِکُم» مرغ و خروس نیستید. انسان هستید. باید از همین کار هدف
مقدس داشته باشید. من با همسر حلالم، میخوابم که فردا به ناموس مردم نگاه
بد نکنم. مثل سحری، سحری میخورم که فردا بتوانم روزه بگیرم. یا برای اولاد
صالح همخوابی میکنم. مرغ و خروس نیستید که فقط برای شهوت بروید. «وَ
قَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُم» یعنی کارهای ما باید هدفمند باشد. همینطور حرف
زدیم، گوشمان، چشم ما، زبان ما، همه چیز ما دارد هدر میرود. هی خدا
میگوید: حواست جمع باشد. «مثقال ذرةٍ» مو را از ماست میکشم. «فَتَکُنْ
فِی صَخْرَة» (لقمان/16) زیر کوه باشد در میآورم. پوستت شهادت میدهد.
زمین شهادت میدهد. زمان شهادت میدهد. ملائکه شهادت میدهند. اعضای بدن
شهادت میدهد. تو بین چهل، پنجاه دوربین هستی. حواست را جمع کن.
خدایا هرچه خلاف کردهایم ببخش و بیامرز. تقوایی که همه ما را کنترل کند به همه ما مرحمت بفرما.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»