آثار و برکات وقف در جامعه
تاریخ پخش: 18/09/95
بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
بحثی
در جلسه گذشته در مورد وقف داشتیم. وقف برای اداره اوقاف نیست. خیلی از
جاها که درس میخوانیم، مدرسهها، بیمارستانها، خوابگاهها، حسینیهها،
مسجدها، خیلی مزرعهها وقف است که بدنه ما با وقف سرکار داریم. یا وقف را
دزدیدن، یعنی ملک وقف را سندش را جابهجا میکنند. بعضیها به اموال وقفی
خیانت میکنند و حرفهایم تمام نشد. حرفهای خوبی است که من میخواهم صحبت
کنم. هرکس هم هرچه دارد میتواند وقف کند، انسان میتواند یادداشتهایش را
وقف کند. حاج شیخ عباس قمی مفاتیح را نوشت و حق التألیف هم نگرفت. گفت: این
مفاتیح و لذا خدا چنان او را رشد داد که در هر خانهای اول قرآن است، کنار
آن مفاتیح است. برای اینکه نگفت: حق طبع محفوظ است. بر پدر و مادر کسی که
چاپ کند لعنت! ما خودمان را میتوانیم وقف کنیم. یک زن میبیند شوهرش
گرفتار است. سر پست است، پزشک است، عمل جراحی دارد. پلیس است، لب مرز است.
این نباید بگوید: چه زندگی است. من شوهرم را وقف کردم. بالاخره کسی خواسته
باشد به جامعه خدمت کند باید از خودش و زن و بچهاش کم کند تا بتواند به
جامعه خدمتی بکند. خواسته باشی هرچه دارد یک زندگی خوبی داشته باشد، آنوقت
نمیتواند به جامعه خدمت کند. من که میخوابم یک کسی هم باید لب مرز روی پا
بایستد. اگر او روی پایش ایستاد، من میتوانم بخوابم. اگر او هم گفت، سال
تحویل است، هرکسی دلش میخواهد سفره هفت سین کنار همسرش باشد، ولی جادهها
در ایام عید شلوغ است، شوهرش پلیس است. پزشک است.
1- بهرهگیری از عمر در راه خدمت به مردم
اگر
خواسته باشیم به جامعه خدمت کنیم باید از خودمان، از خوابمان، از شکممان،
از زن و بچهمان بگذریم. این هم اسمش وقف نیست ولی برکت وقف را دارد. وقف
یعنی از خودت بکن و به جامعه تحویل بده. من که خانهام را وقف میکنم یعنی
خانه برای من بود. وقتی میگویم: وقف یعنی از خودم کندم و برای امت. ادامه
بحث...
دلیل وقف و راه وقف و موانع و تذکرات. بسم الله الرحمن
الرحیم، ادامه بحث وقف. اما دلیل، دلیل وقف. 1- عمر کوتاه است. عمر طبیعی
هم که هفتاد، هشتاد سال است هم کوتاه است. چیزی نیست. حالا بگذریم که گاهی
وقتها «بَغْتَة» هست. در قرآن چهارده مرتبه گفته: «بَغْتَة» یعنی آدم فکر
میکند، آدم قبرستان که میرود عکس جوانها گاهی بیش از عکس پیرمردهاست.
اینطور هم نیست که آدم بداند تا کی هست. آخر بعضی میگویند: باشد بعد. خوب
باشد بعد شما میدانی بعدش کی است؟ آخرش کی است؟ ببینید چیزهای معروف،
مثلاً یک خط مستقیم میکشیم، میگوییم: این راه مستقیم است. حالا فعلاً ما
جوان هستیم. بگذار خوش باشیم. صفا کنیم، حالا کج هم شدیم، شدیم. بگذار کج
شویم. هان، کج شویم. آخر عمر برمیگردیم، توبه میکنیم و آدم خوبی میشویم.
یک چنین مثلثی در ذهنش هست که راه مستقیم این است ولی حالا بگذار یک خرده
ما پشتمان را ببندیم و پولهایمان را جمع کنیم. زندگی را سر و سامان بدهیم،
کج هم شدیم، شدیم. با دروغ و کم فروشی و اختلاس، پیر که بشویم،
برمیگردیم. این مثلث دو سه اشکال هندسی دارد. یکی اینکه خط مستقیم صاف
است، وقتی کج میشوی بالا نمیروی. وقتی کج شوی، پایین میآیی. دوم اینکه
آخر خط معلوم است کجاست. آدم نگاه به آخر میکند، تا دید دو سال دیگر بیشتر
زنده نیست سریع برمیگردد. شما آخر عمرت کی است؟ من آخر عمرم کی است؟ شما
بنویس به من بده که شما تا نود سالگی هستی، من هم زیرش مینویسم که 85 سال
برو خوش باش. نمیدانم تا کی هستم؟ آخر خط معلوم است. میشود سر و ته کرد.
آخر عمر معلوم نیست کی است.
2- محاسبات غلط، عامل تصمیمات نادرست
3-
ماشین نیست که شما دور بزنی. یک کسی که هشتاد سال به حرام خوری و خلاف
معتاد شد، مگر میتواند در یک سال و دو سال برگردد؟ قرآن یک آیه دارد
میگوید: مشرکین روز قیامت میگویند: «وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا
مُشْرِکِینَ» (انعام/23) به خدا ما مشرک نیستیم. در تفسیر آمده اینها از
بس که در دنیا دروغ گفتند، قیامت هم نمیتوانند دروغ نگویند. میگوید: «وَ
اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ» ما مشرک نیستیم. این کسی که هفتاد
سال کج شد، مثل زنهایی که دخترشان را در خیابان میآورند. دخترهای بزرگ،
میگوییم: خواهر این دختر بزرگ شده است. میگوید: هنوز نه سالش نشده است.
خوب یک دختری که تا هشت سال و نیم اینطور به خیابان آمد، سر دقیقه میشود
بگویی: حجابت را خوب کن؟ هشت سال اینطور بوده. معتاد شده است. شما وقتی هر
شب سرت را روی متکا گذاشتی، متکا را از زیر سرت بردارند، خوابت نمیبرد. پس
سه اشکال دارد. یکی وقتی منحرف میشوی، بالا نمیروی و پایین میآیی. 2-
آخر خط معلوم است. میشود دو سانت مانده برگشت ولی آخر عمر معلوم نیست. 3-
اصلاً کسی که یک عمری کج برود، نمیتواند توبه کند. توبه که فقط استغفرالله
نیست. باید همه مالهای حرام را پس بدهید. تو هشتاد سال جمع کردی، یک شب
مالهای مردم را پس میدهی؟ این محاسبات غلطی که میکنند نمیگذارند ما
تصمیم بگیریم. شیطان این وسوسهها را میکند. 1- عمر کوتاه است، 2- توشه کم
است. نیاز زیاد است. وقتی اینطور است، خطر هم زیاد است. امروز شما داری
میگویی: بعداً، بعداً هم خدا از تو میگیرد. کسی مالت را میخورد.
میگویی: ای خاک بر سر، ما گفتیم: این کار را خواهم کرد و این کار را خواهم
کرد. گذاشتیم برای آخر، این وسطی خورد.
امام کاظم(ع) فرمود:
اگر یک پولی حلالی را پیش آمد خرج نکردی، خدا دو برابر این پول حلال را از
راه حرام کس دیگر قورت میدهد. مثلاً یک کار حق است ده میلیونی است.
نمیکنی، خدا یک خرج بیست میلیونی در سفرهات میگذارد. حدیث برای امام
کاظم است. وقف این مشکل را حل میکند. آدم عمرش هم کوتاه باشد و توشهاش هم
کم باشد میتواند یک تکه از مالش را وقف کند. وقف جبران گذشته است. تابلو
خوبی است. وقف ذخیره آینده است. وقف رشد امروز است. وقف مصداق «وَ مَنْ
یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّه» (حج/32) است. سرمایهگذاری است. شما حساب کن
همین تاسوعا و عاشورا، حسینیهها، منبرها، اطعامهایی که میدهند چقدر
تبلیغ دین میشود. نماز جماعت برقرار میشود. مردم قرآن یاد میگیرند. حدیث
یاد میگیرند و با تاریخ کربلا آشنا میشوند. اینها همه برای آن مزرعهها و
درختها و خانهها و حسینیهها و مسجدهایی است که وقف شده است. نشر دین
است.
3- تفاوت کوثر و تکاثر در قرآن
وقف فقر زدایی
است. جامعه فقیر میشود با وقف شکمشان سیر شود. مبارزه با تکاثر است. در
قرآن یک تکاثر دارد یک کوثر داریم. هردو هم از کَثُر هست. (ک، ث،ر) کثیر،
کوثر خوب است. تکاثر بد است. کمک کنید. با هم بخوانید. «إِنَّا
أَعْطَیْناکَ الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ، إِنَّ شانِئَکَ
هُوَ الْأَبْتَرُ» (کوثر/1-3) کوثر یعنی خیر زیاد، تکاثر یعنی هی پول جمع
کردن. دو قبیله با هم اختلاف پیدا کردند که ما بیشتر هستیم یا تو؟ گفتند:
دعوا ندارد سرشماری کنید. سرشماری کردند. یکی باخت و یکی برنده شد. آن که
باخت، گفتند: طبق نقلی زنهای حامله را دو نفر حساب کنیم. یکبار دیگر
بشماریم. باز هم باختند. گفت: برویم مردهها را هم بشماریم. خیلی از ما
مردهاند. زنده و مرده را با هم حساب کنیم ببینیم کدام بیشتر هستیم. رفتند
قبرستان گور پدرهایشان را بشمارند. آیه نازل شد، «أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ»
(تکاثر/1) ما بیشتر هستیم و تو بیشتر هستی، به جایی شما را رساند، «حَتَّى
زُرْتُمُ الْمَقابِرَ» (تکاثر/2) «زُرتُم» یعنی زیارت کردی، «مقابر» یعنی
مقبره را. یعنی اینقدر مست آمار شدید، اینقدر آمار گرا شدید، که رفتید
استخوانهای پوسیده اجداد خودتان را بشمارید؟ استخوان پوسیدههایی که باید
باعث عبرت شود، باعث افتخار و پز شده است؟ تکاثر انسان را به قبرستان
میکشاند. کوثر انسان را به نماز میکشد. «إِنَّا أَعْطَیْناکَ
الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ» کوثر انسان را به نماز میکشد. تکاثر انسان را به
مرده شماری و آمارگرایی میکشد.
ارتباط گذشته و آینده وقف است.
من که این سالن را وقف میکنم و میمیرم، بعد آیندگان میآیند در این سالن
استفاده میکنند. ارتباط گذشته با آینده است. وقف یعنی در خط پیغمبر و
امیرالمؤمنین قرار گرفتن است. چون اینها وقف داشتند. بیشترین وقف را
داشتند. جلوگیری از تبذیر است. اینهایی که وقف نمیکنند، هی مالشان را بریز
و بپاش میکنند. یک مقدار از بریز و بپاشها کم کن، به جایش یک چیزی را
وقف کن. حالا چه؟ بنشینیم و فکر کنیم ببینیم امروز نیاز جامعه ما چیست؟ من
شنیدم بعضی افراد یک سرمایهای را برای همین مسألهی هستهای ایران وقف
کردند. این خوب است. برای ازدواج وقف کنید. درآمد این برای عروس کردن
دخترها باشد. برای داماد کردن پسرها باشد. برای ازدواج.
4- وقف، مایه برکت عمر و ثروت
نشانه
برکت است. این خانه برای من باشد. من چند نفر هستم، من و بستگان من چند
نفر هستیم. اما اگر وقف شد، این مبارک میشود. برکت خیلی مهم است. یک تار
عنکبوت را وقتی خدا برکت میدهد، پیغمبر را در غار حفظ میکند. پیغمبر در
غار با تار عنکبوت حفظ شد. چرا؟ برای اینکه این تار عنکبوت برکت داشت.
شنهای طبس برکت داشت. طرح آمریکا را در طبس خنثی کرد. گاهی یک خودکار برکت
دارد. آدم با همین خودکار کلی نامههای مهم مینویسد. گاهی یک خودنویس
قیمتی است ولی برکت ندارد. زمین برکت داشته باشد. مکان باید برکت داشته
باشد. اولاد آدم، امام حسین یک برادر داشت وفادار بود. ابالفضل، یوسف ده تا
برادر داشت بیوفا بودند. برادر با برکت، نگاه با برکت، کلام با برکت، وقف
سبب میشود مال انسان مبارک باشد. وقف مبارزه با بخل است. آدم وقتی مالش
را به جامعه داد از بخل نجات پیدا کرده است. از حرص نجات پیدا کرده است.
وقف توازن بین جامعه است. چطور لاستیکهای ماشین را تنظیم باد میکنند. یکی
خیلی پولدار است و یکی خیلی فقیر است. این پولدار بخشی از پولش را قیچی
میکند، اینکه میگویند: قرض بده، قرض از همین مقراض است. مقراض یعنی قیچی
میکند. قرض یعنی یک خرده از پولت را قیچی کن و بگو: من پولی که دارم این
چند میلیون برای قرض الحسنه، این چند میلیون برای چه. قرض و مقراض یک ریشه
است. آدمی که وضعش خوب است، به خصوص حرف من و مخاطب من کسانی هستند که
دخترانشان را شوهر دادند. پسرانشان هم داماد کردند. بچههایشان هم مشکلی
ندارند. یکوقتی آدم بچههایش هم گرفتار هستند، میگویند: من خودم بچههایم
گرفتار هستند، وقف کنم؟ نه. قرآن میگوید: اگر میخواهی کمک کنی اول به
پدر و مادر و بستگانت، «لا صَدَقَةَ وَ ذُورَحِمٍ مُحتاج» اگر فامیلهای
تو نیاز دارند، ثواب ندارد جای دیگر خرج کنی.
گاهی معدن طلا
هست. در یک منطقه ممکن است معدن طلا باشد. ولی این طلاها برای این منطقه
هیچ برکتی ندارد. من یکوقت از جایی رد میشدم، گفتند: اینجا معدن طلاست. به
غروب رسیدیم و گفتیم: نماز بخوانیم. یک نفر آمد گفت: شما آقای قرائتی
هستی؟ گفتم: بله. گفت: چه عجب مسجد آمدی؟ گفتم: مسلمان هستم. غروب شده آمدم
نماز بخوانم. دوید و در ده رفت و گفت: آقای قرائتی آمده مسجد نماز بخواند.
هیچی جمع شدند و دیدم اوه چقدر جوان در این منطقه هست. بعد گفتم: آخوند
دارید؟ گفتند: بودجه نداریم. گفتم: اِ... محرم و صفر شما یک آخوند نیاوردید
که یک مسأله برای شما بگوید؟ روی طلا نشسته پول ندارد یک روحانی دعوت کند،
پول هست و برکت نیست. خیلیها پول دارند، از مالشان خیر نمیبینند.
اولادهای زیادی دارد. یک بچه کاناداست. یک بچهاش آلمان است. بعد چه پزی هم
میدهد. خوب شد ما اینجاها را دیدیم. پز میدهد که بچهام چنین است و چنان
است. تو الآن پایت دم گور است. چه ذخیرهای برای قیامت خودت کردی؟ هنوز هم
جمع میکنی برای بچهای که در کانادا هست؟ او که شکمش سیر است. ازدواج
کرده و شغل و سواد هم دارد و نان و آبش تأمین است. شما الآن به فکر خودت
باش. این پیرهایی که مال دارند، به آنها هشدار میدهند. مثل بنده، البته من
مالی ندارم. ولی دیگر من هم پا به سن گذاشتم. من که بچههایم را شوهر دادم
و مشکلی ندارم، یک تکه از زمینت را قیچی کن و به امت بده. چرا باید
دانشجوی ما در یک شهر دنبال اتاق بگردد و خوابگاه نداشته باشد. حوزه علمیه،
اصلاً از زمینها چرا استفاده نمیکنیم؟
ما در استان شما
گلپایگان هستیم. کنارش هم خوانسار است. خوانسار خیلی هوای خنکی دارد. یک
تابستان من چند روزی آنجا بودم. قم هم داغ است. خوانسار سرد است. زمین
خوانسار باید برکت داشته باشد. چهار تا دبیرستان و حسینیه فرش کنند،
طلبههایی که زن و بچه ندارند، از قم به خوانسار بیایند و درس بخوانند.
بندرعباس داغ است و ملایر خنک است. آنهایی که میتوانند ملایر بیایند درس
بخوانند. طالقان خنک است، سمنان داغ است. این بیبرکت است. یعنی حسینیهی
خنک، مدرسه خنک، خوابگاه خنک، گنجشک درونش میرود. آن طلبه هم میخواهد درس
بخواند، دانشجو هم میخواهد درس بخواند، در هوای داغ بال بال میزند. یک
کسی گفته: انشاءالله از عمرت خیر نبینی. یعنی سوزن و نخ است، بعد هم
میبینیم لباس پاره است. پس پیداست مدیریت ما ضعیف است. قرآن یک آیه دارد
میگوید: همه گیرها در مدیریت است. یک صلوات ختم کنید. (صلوات حضار)
5- لزوم مدیریت درست امکانات و استعدادها
بسم
الله الرحمن الرحیم، سوره ابراهیم. هیچ جای قرآن مثل این آیه اینقدر
«سَخَّرَ لَکُمُ» ندارد. «سَخَّرَ لَکُمُ» یعنی همین که شما حفظ هستید. ابر
و باد و مه و خورشید... یعنی همه چیز به تو دادم، تو بی عرضه هستی. بسم
الله الرحمن الرحیم، «اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ»
میدانید یعنی چه. یعنی خدا آسمانها را آفرید. زمین را آفرید، «وَ
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً» باران فرستاد. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ
الثَّمَراتِ» انواع میوهها را فرستاد. «رِزْقاً لَکُمْ وَ سَخَّرَ لَکُمُ
الْفُلْکَ» کشتی به تو داد. «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» (ابراهیم/32)
نهر آب به تو داد، «وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ»
(ابراهیم/33) اینقدر «سَخَّرَ لَکُمُ» هیچ جای قرآن اینقدر پشت سر هم
نیامده است. «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ» شب و روز به تو داد.
چرا معطل هستی؟ «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» (ابراهیم/34)
هرچه خواستی به تو دادیم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا
تُحْصُوها» نمیتوانید نعمتهای خدا را بشمارید. پس گیر چیست؟ میگوید:
بیعرضگی تو. «إِنَّ الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» (ابراهیم/34) مدیریت
خراب است. یکبار دیگر بخوانم. من میخوانم و شما معنا کنید.
«خَلَقَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ» آسمان و زمین، «وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ
ماءً» باران فرستاد. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ» میوه، «سَخَّرَ
لَکُمُ الْفُلْکَ» کشتی، «سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ» نهر، «وَ سَخَّرَ
لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ» خورشید و ماه، «سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ
وَ النَّهارَ» شب و روز «وَ آتاکُمْ مِنْ کُلِّ ما سَأَلْتُمُوه» هرچه
سؤال کردی به تو دادیم. «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لا تُحْصُوها»
یک نعمت هم نمیتوانید بشمارید. اگر میگفت: نعمتهای خدا را نمیتوانید
بشمارید، بله، میگوید: یک نعمت هم نمیتوانید بشمارید. ما یک نعمت هم
نمیتوانستیم بشماریم. چون هر یک نعمتی بند به هزار نعمت است. یعنی شما نفس
که میکشی بند به نهنگ است. در دریاها و اقیانوسها ماهیها که میمیرند،
نهنگها ماهیهای مرده را میخورند. اگر ماهی مردهها را نخورند، آب دریا
به خاطر حیوانهای مرده بد بود میشود، آب دریا بد بو شود تنفس برای ما
مشکل است. یعنی نفسی که شما میکشی صدقه سر این است که دریا سالم است. محیط
زیست سالم است. همین خاک نعمت است. آب کثیف را میخورد چند متری آب زلال
بیرون میدهد. زباله میگیرد، زلال میدهد. یک نعمت هم حساب کنی...
گاهی
ما ساده از کنار یک چیزی میگذریم. شاید تا به حال توجه نداشته باشید.
قرآن نمیگوید: نعمتهای خدا را نمیتوانید بشمارید. میگوید: یک نعمت هم
نمیتوانید بشمارید. چون یک نعمت بند به هزار نعمت است. شما میگویید:
الحمدلله چشم دارم میبینم. بله این چشم که داری یک خرده دقت کن. اشکت شور
است. نه آب نمک، این اشک شور از ده ماده ترکیب شده است. بعد نگاه میکنی
نعمت مژه، نعمت فنر پلک، یکبار گفتم، ما آدمهایی داریم چشمشان سالم است
اما فنر پلکش پاره شده است. هرکس را میخواهد ببیند اینطور میکند. حال شما
خوب است. خیلی خوش آمدید. چایتان را نخوردید. بفرمایید. چشمش سالم است اما
فنر پلکش... شما تا حالا گفتی: الحمدلله پشت دستم چین دارد؟ پشت دست شما
یک مقدار گوشت اضافه دارد. وقتی دست میخواهد خم شود اینجا پوست زاپاس هست.
ولی اینجا پوست زیادی نیست. چون نه از این طرف خم میشود و نه نیاز دارد.
یعنی یک نعمت هم دقت کنیم نمیتوانیم بشماریم. این کدام سوره بود؟ سوره
ابراهیم. هفت، هشت تا «سَخَّرَ لَکُم» میگوید، آخر میگوید: «إِنَّ
الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» مدیریت خراب است. ما بلد نیستیم پول خرج
کنیم. امام زین العابدین میگوید: یادم بده چطور پول خرج کنم. ما میگوییم:
به ما یاد بده پول از کجا پیدا کنم. نه، پول پیدا کردن یک کار است، این هم
هنر است. پول خرج کردن هم یک کار است. بعضیها اصلاً بلد نیستند دعا کنند.
در دعا خل هستند.
به کسی گفتند: شما بخاطر عباداتی که کردی سه
دعای مستجاب داری. گفت: اِ... الحمدلله، ای خدا! ای خدا! این زن من
زیباترین زنهای دنیا شود. این دعای اول. آمد خانه دید چه زنی شده است. پچ
پچ شد، دید مردم صف کشیدند در خانه همسر این را ببینند. از سر پشت بام، از
درب چوب خانه، دید عجب زندگی دارد. قبلاً زنش برای خودش بود. حالا این
خوشگل شده، هرکسی مثل حلوای نذری میخواهد یک انگشت بخورد. گفت: دعای دوم،
خدایا زن من زشت شود که هیچکس نگاهش نکند. آمد دید خانمش دماغش کج شد و لبش
کج شد. گفت: خدایا دعای سوم من این است که زنم مثل روز اولش شود. (خنده
حضار) افرادی داریم. اصلاً نمیداند چه دعایی بکند. لذا ما مشکل مدیریت
داریم.
6- دعای امام سجاد در شیوه انفاق
امام زین
العابدین میفرماید: «و أصب» اصابت، یعنی رسیدن، گلوله اصابت کرد یعنی
گلوله به بدنش رسید. «وَ أَصِبْ بِى» به من برسان، چه چیزی را؟ «سَبِیلَ
الْهِدَایَهِ» راه هدایت را برای چه میخواهی؟ «لِلْبِرِّ فِیمَا أُنْفِقُ
مِنْهُ» (صحیفه سجادیه، دعاى 20) آنجایی که میخواهم انفاق کنم، یاد من بده
پولم را کجا خرج کنم. این لامپی که میخواهی اینجا بزنی، سر کوچه بزن،
چهار تا خانه دیگر هم روشن شود. مگر نمیخواهی نانوایی بروی؟ تو که در صف
ایستادی، یک نان هم برای پیرمرد همسایه که در خانهتان هست و نمیتواند در
برف برود، بگیر. بگو: پدرجان تا زمستان هست یک نان به شما میدهم. آخر
زمستان پولش را خواستی بدهی بده. شما چون پیرمرد هستی نانوایی نرو. من صبح
به صبح یک نان داغ به تو میدهم. تو که در صف ایستادی، یک نان هم برای او
بگیر. مگر من نوکرش هستم؟ چشمش کور، پسرهایش کانادا هستند. بابا... بده به
تو میدهند. خیر برسان، نگو: به من چه مگر من نوکرش هستم. خیر برسان، خیر
میبینی. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)
این شبهای زمستانی ما
چه میکنیم؟ بنج و نیم غروب میشود و دور و بر ساعت ده و نیم میخوابیم.
پنج ساعت را چه میکنیم؟ بلندترین شب ما شب یلداست هندوانه میخوریم. این
هم شد کار؟ آجیل هم میخورند کسانی که وضعشان بهتر است. شبهای زمستانی وقت
این نیست که در کشور ما بیسواد نباشد؟ بابا همسایه سواد دارد و تو هم
سواد نداری شبی نیم ساعت با هم درس بخوانید. قرآن بلد نیست بخواند. این بلد
است. بگو: برادر جان تو پسرعموی من هستی بلد هستی قرآن بخوانی. بیا شبی یک
ربع، یک صفحه قرآن بخوانی، کم کم روان میشوید. آقا خیاطی بلد نیستیم. شب
زمستانی هست. دخترخالهها جمع شوید. این دخترخاله خیاطیاش خوب است. شبی
نیم ساعت خیاطی یاد بگیر. این برکت است.
من نمیدانم آنهایی که
دویست کتاب مینوشتند و میمردند، اینها چه کسانی بودند؟ چطور اینقدر
عمرشان با برکت بوده است؟ از ساعتها باید استفاده کرد. آرایشگاهی آمد
ریشهای حضرت علی را درست کند، این را بارها گفتم. لبهای حضرت تکان
میخورد. گفت: یا علی لبت را نگه دار، موی روی لب را قیچی کنم. فرمود: لبم
را نگه میدارم ولی یک سبحان الله عقب میافتم. یعنی از ثانیهها باید
استفاده کرد. خیلی از فیلمهایی که میبینیم عمر ما... تماشای ورزشی که
میکنیم، ورزش خوب است اما تماشای ورزش، من بنشینم و ایتالیا بازی کند. من
چه چیزی گیرم میآید؟ خوب او بازی میکند و تو ببین. چیه؟ ایتالیا به
اسپانیا گل میزند. چه چیزی گیر تو میآید؟ هیچی. دیدی یک کسی صندلی
میگذارد پولهای بانک را میبیند؟ چیه؟ پول پول. به تو هم میدهند؟ نه. یک
کسی در خیابان نشسته پولهای بانک را میبیند یک قران هم به این نمیدهند.
اسپانیا بازی میکند به تو چه؟ خسته شدی، خودت ورزش کن. ما بلد نیستیم
عمرمان را کجا ورزش کنیم. بلد نیستیم چطور حرف بزنیم. بلد نیستیم چه بخریم.
7- وقف، راه مبارزه با حرص و طمع و بخل
وقف
جلوی حرص را میگیرد. مبارزه با بخل و حرص است. جلوی... توازن اجتماعی به
وجود میآورد. روز قیامت افرادی که پولشان را خرج نکردند، میگویند: خدایا
ما را به دنیا برگردان. از پولمان خرج کنیم. میگویند: نه دیگر گذشت. «لَوْ
لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَرِیب» (منافقون/10) خدایا تأخیر بیانداز،
مرگ مرا به عقب بیانداز، صدقه میدهم. وقف میکنم. زکات و خمس میدهم. «وَ
أَکُنْ مِنَ الصَّالِحِین» آدم صالحی میشوم. معلوم میشود آدمهای صالح
کسانی هستند که وقف کنند. پول خرج کنند. اگر کسی به مردم کمک کند، آدم
صالحی است. آدم صالح کسی است که همه مردم کره زمین روزی پنج بار به او سلام
میکنند. «السلام علینا و علی عباد الله الصالحین» سلام بر افراد صالح،
صالح چه کسی است. قرآن میگوید: «فَأَصَّدَّقَ وَ أَکُنْ مِنَ
الصَّالِحِین» (منافقون/10) اگر به فقرا کمک کردی آدم صالح هستی. یعنی
«السلام علینا و علی» هرکسی که از اموالش به فقرا کمک کند. منتهی باز کمک
کردن هم هنر میخواهد.
ما گاهی وقتها کمک میکنیم ولی این با
خدا رفیق نمیشود. مثل پولهای کمیته امداد است. پولی نمیدهد ولی همان دو
فلسی که میدهد، کمیته امداد باید این پولی که میدهد به پیشنماز محله
بدهد. پیشنماز محله در خانه برود و برنج و روغن را بدهد. این بچه نگاهش
بکند و بگوید: پیشنماز برای ما برنج آورد. پس یکبار هم مسجدش برویم. وقتی
برنجش دادی خورد، این مسجد نمیآید. شما که گوشواره برای دخترت میخری. عقل
داشته باش. بگو: شب تولد حضرت زهرا می خرم. اگر نمازت را بدون غلط خواندی
میخرم. برویم کفش بخریم، برویم نماز جمعه در مسیر نماز جمعه کفش بخرم.
برگشتم دوچرخه میخرم. همین دوچرخه و گوشواره را میتوانیم رنگ الهی بدهیم.
شما که مینشینی، رو به قبله بنشین. در اداره که هستی میزت تو کجاست.
چهارگوش است. قبله این طرف است صندلی را این طرف بگذار. خوب صندلی مشتریها
هم آنجا باشد. تو که مینشینی رو به قبله بنشین. «وَ اجْعَلُوا
بُیُوتَکُمْ قِبْلَة» (یونس/87) تو که خانه میسازی، رو به قبله بساز.
«صبغت الله» کارهایتان را رنگ الهی کنید. این را میگویند: برکت، که آدم
بداند از ثانیهها و دقیقههای عمرش چطور استفاده کند.
در یک
لیوان آب خدا اینقدر انرژی گذاشته است، که میشود یک شهر را برق داد. عمر
ما، زمستان و تابستان ما، در داغی بندرعباس هدر میرود. خنکی خوانسار و
دماوند و ملایر هم هدر میرود. آنجا از گرما بال بال میزنند. آنجا هم
گنجشک در خوابگاه میرود. سوزن هست و نخ هم هست، لباس پاره است. «إِنَّ
الْإِنْسانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» مدیریت ضعیف است.
خدایا هرچه
تا به حال تلف کردیم ببخش و بیامرز. عقلی به ما بده که ما را هدایت کن و از
عمر و مال و فکر و قلم و هر نعمتی که به ما دادی، آن نعمتها را در راه
کمک به فقرا، کمک به مردم، در راه رشد خودمان و جامعهمان قرار بده.
اسرافها، لغوها، بیهودهگریها، فیلمهای بیخود، این فضای مجازی، چیزی
گیرت میآید بنشین گوش بده. چیزی گیرت نمیآید، عمرت را صرف آن نکن.
میگویند: وقت تمام شد. نیم دقیقه میتوانم بگویم...
زمان شاه
سوار یک اتوبوس شدیم، یک کسی دید ما یک طلبه هستیم و وارد شدیم، میخواست
حال مرا بگیرد. گفت: آقای راننده شیخ وارد شد. موسیقی را روشن کن. او هم
موسیقی را روشن کرد. میخواست حالگیری کند. من داشتم فکر میکردم مثلاً
حالا چه کنم؟ قهر کنم، هیچی نگویم. پیاده شوم. همینطور که داشتم فکر
میکردم، این گفت: شیخ از این موسیقی خوشت میآید؟ گفتم: من کاری به حلال و
حرامش ندارم. این موسیقی یک خواننده است. من میتوانم یک دانشمند شوم. کسی
که میتواند یک دانشمند شود، زمان و مغزش را در اختیار یک رقاص بگذارد؟
حلال هم باشد نباید گوش بدهیم. مگر هرچه حلال است باید گوش بدهیم. آقا
ارشاد مجوز داده است؟ بابا ارشاد مجوز آهنگ را داده، مجوز عمر شما را نداده
است. عمر شما مجوزش را باید خالقی که به شما داده بگوید: عمرت را کجا صرف
کن. ورزش میکنی بسم الله ورزش کن. اما من بنشینم اسپانیا ورزش کند؟ چرا
عمرم را در اختیار این آهنگ بگذارم. این فیلم به من چه داد؟ با بودن این
همه نیاز علمی اصلاً وقت دارم فیلم ببینم. من از اول انقلاب تا به حال یک
فیلم ندیدم. مگر بریده بریده، پنج دقیقه، شش دقیقه، هفت دقیقه، به خانم
گفتم: اگر یک جایی حساس بود، صدایم کن ببینم. گاهی یک تکههایی حساس است،
من میروم میبینم. واقعاً حیفم میآید بنشینم ببینم. من باید فیلمساز
باشم. نه فیلم بین. یک جوان دبیرستانی باید فکر یک تحول اجتماعی در ذهنش
باشد. چگونه کشورش را نجات بدهد؟ چگونه منطقهاش را نجات بدهد؟ چگونه خودش
را رشد بدهد؟ بنشینیم مجاز است و مینشینیم قمار میکنیم. نتیجهاش چه
میشود؟ فرض کنید پنجاه هزار تومان در جیب من میآید. یا پول من در جیب تو
میرود. پول تولید که نشد، از آن کیسه به آن کیسه آمد. بعد هم با هم نشستیم
رفیق بودیم، وقتی من پنجاه هزار تومان از شما بردم، کینه مرا به دل
میگیری، شما هم پول مرا بگیری، من کینه شما را در دل دارم. یعنی قمار،
محبت را کینه میکند و پول هم جابهجا میکند. هیچی هم به شما رشد
نمیدهد. کار به حلال و حرامش ندارم. شما کارهای حلال هم نکنید. نگاه کنید
رشد در این هست یا نه. موسی به خضر گفت: دنبال تو میآیم به یک شرط. «هَلْ
أَتَّبِعُکَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا» (کهف/66)
گفت: من عقب تو میآیم به شرطی که مرا رشد بدهی. چیزی گیرم میآید یا نه؟
خاصیت این فیلم چه بود؟ خاصیت این آهنگ چه بود؟ خاصیت این مقاله چه بود؟
چیزی در من رشد پیدا نکرد. خیلی عمرمان را تلف کردیم. زمستان و تابستان ما
هدر رفت.
خدایا هدر رفتههای ما را ببخش و بیامرز. یکی از
دعاهای امام سجاد این است. «وَ حَصِّنْ رِزْقِى مِنَ التَّلَفِ» (صحیفه
سجادیه، ص98) خدایا رزق مرا در قلعهای قرار بده که رزق ما از عمر و آبرو و
هرچه داریم رزق ما هدر نرود. برای جلوگیری از هدر رفتن اموال، وقف و کمک
به فقرا.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»